کلمه جو
صفحه اصلی

امانی


برابر پارسی : گرویی

فارسی به انگلیسی

custodial, trust, based on trusteeship, operated

based on trusteeship, operated


custodial, trust


فرهنگ فارسی

امانتی، آنچه که برسم امانت بکسی بسپارند، آرزوها، جمع امنیه
( اسم ) جمع امنیه آرزوها مرادها.
میرزا امان الله متخلص به امانی و مخاطب به خانزمان پسر مهابت خان از شاعران قرن یازدهم بشمار میرفت .

فرهنگ معین

( آمانی ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ امنیّت ، آرزوها.
( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) جِ امنیه ، آرزوها.
( اَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) امانتی .

( ~. ) [ ع . ] (اِ.) جِ امنیه ؛ آرزوها.


( اَ ) [ ع . ] (ص نسب .) امانتی .


لغت نامه دهخدا

امانی . [ اَ ] (اِخ ) از زنان سخنور قرن یازدهم هجری و کنیز زیب النساء بود. رجوع به زنان سخنور ج 3 ص 59 و فرهنگ سخنوران شود.


امانی . [ اَ ] (اِخ ) شاعری عثمانی . از مردم استانبول بود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.


امانی . [ اَ ] (اِخ ) میرزا امان اﷲ متخلص به امانی و مخاطب به خانزمان پسر مهابت خان از شاعران قرن یازدهم بشمار میرفت پدرش مهابت خان از امرای شاهجهان بود. امانی نیز پس از وفات پدر درسلک منصب داران دربار وی بود. صاحب سفینه ٔ خوشگو نویسد: در نظم و نثر و نیز در طبابت دست داشت ، در شعر شاگرد مرشدخان بود، دیوانش سه هزار بیت شعر دارد. صاحب ریاض الشعرا، از قول واله داغستانی گوید: در سخن سنجی یگانه ٔ دهر و در تربیت اهل کمال وحید عصر بود. صاحب بهارستان از قول میر عبدالرزاق خوانی وفات امانی را به سال 1046 هَ . ق . نوشته است . از اشعار اوست :
غیر پندارد بسر دستار زر پیچیده ام
این نه دستارست بر سر درد سر پیچیده ام
من نه آن پروانه ام کز شعله خاکستر شوم
اینچنین آتش بسی در بال و پر پیچیده ام .
روشن شود ز داغ دل ما چراغ ما
چون پنبه دور، چشم بد از روی داغ ما
زد نعل واژگونه امانی براه عشق
ای خضر راه گم نکنی در سراغ ما.
عالمی گو عیبجو باشد امانی باک نیست
ما بچشم دشمنان خود را تماشا کرده ایم .
جان بلب دارد امانی چون چراغ صبحدم
جنبش یک آستین باید که کار آخر شود.
هستی جاوید دارم در لباس نیستی
زنده دل مانند اخگر در ته خاکسترم .
خاصیت ابرست کف ساقی ما را
جامی بستانید و ببینید هوا را.
(از تذکره ٔ نصرآبادی صص 59-60) (از تذکره ٔ میخانه متن و حواشی ص 765 ببعد)(از الذریعة قسم اول از جزء تاسع ص 95). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود.


امانی . [ اَ ] (ع ص نسبی ) منسوب به امانت . (آنندراج ). امانتی . (فرهنگ فارسی معین ). هر ملکی که بطور امانت بکسی واگذار شده باشد بدون اجازه . (ناظم الاطباء). املاک خالصه ٔ سرخس را اجازه نداده اند و امانی عمل میکنند. (یادداشت مؤلف ). || گرو و رهن . (ناظم الاطباء).


امانی . [ اَ نی ی ] (ع اِ) ج ِ اُمنِیَّة آرزوها. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مرادها. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خواهشها. (از ناظم الاطباء) :
بزی با امانی و حور قبایی
برود غوانی و لحن اغانی .

منوچهری .


در دل مدار نقش امانی که شرط نیست
بتخانه ساختن ز نظرگاه پادشاه .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 3).


در نضرت جوانی و حسرت امانی و عنفوان زندگانی فروشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
نقشبندان وساوس شیطانی امانی نقوش تخیلات بی طایل شیطانی و... (تاریخ جهانگشای جوینی ).
از پی عرض امانی چون رعایا بر درت
خسرو سیارگان هر روز صدبار آمده .

هندوشاه نخجوانی .


|| اکاذیب . (متن اللغة). دروغها. (از اقرب الموارد). || تلاوت . (از تاج العروس ). و از آن است قول خداوند : و منهم امیون لایعلمون الکتاب الا امانی . (قرآن 78/2)؛ و هست از جهودان قومی که نویسنده نه اند، ندانند از نوشته مگر چیزی خوانند از فرا شنیده . (کشف الاسرار میبدی ج 1 ص 241). امانی در این آیه بقول بعض مفسران بمعنی اکاذیب وبقول دیگر بمعنی تلاوت و قرائت است . (از کشف الاسرار ج 1 ص 244).

امانی. [ اَ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به امانت. ( آنندراج ). امانتی. ( فرهنگ فارسی معین ). هر ملکی که بطور امانت بکسی واگذار شده باشد بدون اجازه. ( ناظم الاطباء ). املاک خالصه سرخس را اجازه نداده اند و امانی عمل میکنند. ( یادداشت مؤلف ). || گرو و رهن. ( ناظم الاطباء ).

امانی. [ اَ نی ی ] ( ع اِ ) ج ِ اُمنِیَّة آرزوها. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). مرادها. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). خواهشها. ( از ناظم الاطباء ) :
بزی با امانی و حور قبایی
برود غوانی و لحن اغانی.
منوچهری.
در دل مدار نقش امانی که شرط نیست
بتخانه ساختن ز نظرگاه پادشاه.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 3 ).
در نضرت جوانی و حسرت امانی و عنفوان زندگانی فروشد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
نقشبندان وساوس شیطانی امانی نقوش تخیلات بی طایل شیطانی و... ( تاریخ جهانگشای جوینی ).
از پی عرض امانی چون رعایا بر درت
خسرو سیارگان هر روز صدبار آمده.
هندوشاه نخجوانی.
|| اکاذیب. ( متن اللغة ). دروغها. ( از اقرب الموارد ). || تلاوت. ( از تاج العروس ). و از آن است قول خداوند : و منهم امیون لایعلمون الکتاب الا امانی. ( قرآن 78/2 )؛ و هست از جهودان قومی که نویسنده نه اند، ندانند از نوشته مگر چیزی خوانند از فرا شنیده. ( کشف الاسرار میبدی ج 1 ص 241 ). امانی در این آیه بقول بعض مفسران بمعنی اکاذیب وبقول دیگر بمعنی تلاوت و قرائت است. ( از کشف الاسرار ج 1 ص 244 ).

امانی. [ اَ ] ( اِخ ) از زنان سخنور قرن یازدهم هجری و کنیز زیب النساء بود. رجوع به زنان سخنور ج 3 ص 59 و فرهنگ سخنوران شود.

امانی. [ اَ ] ( اِخ ) شاعری عثمانی. از مردم استانبول بود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

امانی. [ اَ ] ( اِخ ) میرزا امان اﷲ متخلص به امانی و مخاطب به خانزمان پسر مهابت خان از شاعران قرن یازدهم بشمار میرفت پدرش مهابت خان از امرای شاهجهان بود. امانی نیز پس از وفات پدر درسلک منصب داران دربار وی بود. صاحب سفینه خوشگو نویسد: در نظم و نثر و نیز در طبابت دست داشت ، در شعر شاگرد مرشدخان بود، دیوانش سه هزار بیت شعر دارد. صاحب ریاض الشعرا، از قول واله داغستانی گوید: در سخن سنجی یگانه دهر و در تربیت اهل کمال وحید عصر بود. صاحب بهارستان از قول میر عبدالرزاق خوانی وفات امانی را به سال 1046 هَ. ق. نوشته است. از اشعار اوست :

فرهنگ عمید

مالی یا چیزی که به کسی می سپارند تا از آن نگه داری کند، ودیعه.
= اُمنیه

مالی یا چیزی که به کسی می‌سپارند تا از آن نگه‌داری کند؛ ودیعه.


اُمنیه#NAME?


دانشنامه عمومی

آمانی. آمانی (انگلیسی: Aamani؛ زادهٔ ۱۶ نوامبر ۱۹۷۳) یک هنرپیشه اهل هند است.

فرهنگ فارسی ساره

گروی


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَمَانِیّ: آرزوها
ریشه کلمه:
منی (۲۱ بار)

«أَمَانِی» جمع «امنیة» به معنای آرزو است.

گویش مازنی

/amaani/ غصه - انتها ۳فغان

۱غصه ۲انتها ۳فغان



کلمات دیگر: