مترادف التحام : اتصال، پیوستن، جوش خوردن، چسبیدن
التحام
مترادف التحام : اتصال، پیوستن، جوش خوردن، چسبیدن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
۱. اتصال، پیوستن
۲. جوشخوردن، چسبیدن
فرهنگ فارسی
بهم پیوستن، پیوسته شدن، جوش خوردن وپیوستن دوچیزبهم، جوش خوردن وبهم آمدن زخم
( مصدر ) پیوسته شدن بهم پیوستن بهم چسبیدن بهم آمدن جوش خوردن ( زخم یا چیز دیگر ).
کفشیر گرفتن جراحت و سر استوار کردن آن .
( مصدر ) پیوسته شدن بهم پیوستن بهم چسبیدن بهم آمدن جوش خوردن ( زخم یا چیز دیگر ).
کفشیر گرفتن جراحت و سر استوار کردن آن .
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) به هم پیوستن ، به هم چسبیدن ، جوش خوردن (زخم یا چیز دیگر ).
لغت نامه دهخدا
التحام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) کفشیر گرفتن جراحت و سر استوار کردن آن. ( منتهی الارب ). پیوسته شدن جراحت. ( تاج المصادر بیهقی ). با یکدیگر پیوستن جراحت. ( مصادر زوزنی ). || سخت گردیدن جنگ. ( مصادر زوزنی ).
فرهنگ عمید
۱. جوش خوردن و پیوستن دو چیز به هم.
۲. جوش خوردن و به هم آمدن زخم.
۲. جوش خوردن و به هم آمدن زخم.
کلمات دیگر: