توصیف کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
تاهل , میز
مترادف و متضاد
تعیین کردن، کنترل کردن، توصیف کردن، واجد شرایط شدن، صلاحیت داشتن، قدرت را توصیف کردن، از بدی چیزی کاستن
مجسم کردن، توصیف کردن، تصویر کشیدن
مشخص کردن، توصیف کردن، منش نمایی کردن، متصف کردن
توصیف کردن، تعریف کردن، شرح دادن، وصف کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - صفات چیزی را بیان کردن . ۲ - ستودن .
لغت نامه دهخدا
توصیف کردن. [ ت َ / تُو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) وصف کردن و بیان حال کردن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وصف و وصف کردن و توصیف شود.
پیشنهاد کاربران
modify
کلمات دیگر: