کلمه جو
صفحه اصلی

نان تلخ

فرهنگ فارسی

کنایه از نان سرد شده و شب مانده و کهنه .

لغت نامه دهخدا

نان تلخ. [ ن ِ ت َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از نان سردشده و شب مانده و کهنه. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). نان متعفن و از مزه برگشته و این از جهت امتداد زمان بود. ( آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

نان کهنه کپک زده سبز بهار گذشته همراه تن ماهی تاریخ گذشته سرد پائیزی نوشابه تاریخ گذشته نیمه کاره چند نفر خورده سرد زمستانی وتبی چنان وهم انگیز و زیبا لذت بخش و گرم تابستانی


کلمات دیگر: