کلمه جو
صفحه اصلی

خصمانه


مترادف خصمانه : خصومت آمیز، دشمنانه، عداوت آمیز، عدوانی

متضاد خصمانه : دوستانه

برابر پارسی : دشمنگونه، دشمنانه

فارسی به انگلیسی

adversarial, belligerently, hostile, unfriendly, virulent, hostilely

hostilely, hostile


adversarial, belligerently, hostile, unfriendly, virulent


مترادف و متضاد

inimically (قید)
خصمانه

قید خصومت‌آمیز، دشمنانه، عداوت‌آمیز، عدوانی ≠ دوستانه


خصومتآمیز، دشمنانه، عداوتآمیز، عدوانی ≠ دوستانه


فرهنگ فارسی

از روی دشمنی از روی خصومت (( با همه کس خصمانه رفتار میکند ) )

فرهنگ معین

(خَ نِ ) [ ع - فا. ] (ق مر. ) از روی دشمنی ، از روی خصومت .

لغت نامه دهخدا

خصمانه. [ خ َ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) دشمنانه. دشمن وار. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
خصمانه چون بجنگ درآید بر در ضرب
بر خصم کارزار کند روزگار زار.
سوزنی.
در کشتن خود یارم من با تو چه غم دارم
گرجان و دل خسرو خصمانه برون آید.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
آفتی کز بهر جان خویشتن می ساختم
آنچنان خصمانه می آید که من میخواستم.
ملا شانی تکلو ( از آنندراج ).
|| ( اِ ) مانند دشمن . حریف. ( آنندراج ) :
نیست هم زورتو خصمانه ات از من بشنو
میرود هرزه درین معرکه ها گفت و شنود.
میرنجات ( از آنندراج ).
|| ( حامص ) غور و پرداخت احوال و این ظاهراً از عالم معنی شفقت باشد که در اصل شفقت بمعنی ترس است. دراین صورت خصمانه ، بمعنی تربیت خواهد بود که بطور دشمن بر احوال شخص نظر کرده او را تربیت باید نمود. پس بمعنی الطاف و مهربانی مجاز باشد، لیکن سند آن یافته نشده. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. مانند دشمن.
۲. (قید ) [قدیمی] از روی دشمنی و عداوت.

فرهنگ فارسی ساره

دشمن گونه


پیشنهاد کاربران

دوستی ناپزیر

عداوت امیز



کلمات دیگر: