کلمه جو
صفحه اصلی

رگو

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جامه کهنه سوده شده لته . ۲ - کرباس . ۳ - چادر شب یک لخت .

فرهنگ معین

(رُ یا رِ ) (اِ. ) ۱ - پارچه یا جامة کهنه . ۲ - کرباس . رگوک ، رگوه و رگوی نیز گویند.

لغت نامه دهخدا

رگو. [ رُ / رِ ] ( اِ ) کرباس و لته و جامه کهنه سوده شده و ازهم رفته. ( برهان ). جامه کهنه. ( جهانگیری ). رگوب. رگوک. رگوگ. رگوه :
پیش کف راد تست از غایت جود وسخا
دُر شبه ، دیبا رگو، اکسون کسا، اطلس گلیم.
سوزنی.
گفت این چنین نمازی نماز نبود و این نماز را فردا در عرصات چون رگوئی پلید به رویت باززنند. ( تذکرة الاولیاء عطار ). و رگوئی نبود که [ رابعه را ] در او پیچد. ( تذکرة الاولیاء ).
ای شاه سرفراز که در جنب رامشت
بر چرخ نیست اطلس ازرق رگوست آن.
حکیم نزاری قهستانی ( از جهانگیری ).
از جامه اطلست رگو مانده و بس
وز باده صافیت سبو مانده وبس
صابون تاچند و چند شویی چه شود
این کهنه رگو کز او رفو مانده و بس.
میرمغیث محوی ( از جهانگیری ).
|| چادرشب یک لخت. ( برهان ). و به عربی ریطه گویند. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. پارچۀ کهنه، لته.
۲. تکه ای از پارچه یا جامه.
۳. جامۀ یک لا.

دانشنامه عمومی


واژه نامه بختیاریکا

پارچه ای برای پختن خمیر بلوط


کلمات دیگر: