کلمه جو
صفحه اصلی

شند

فرهنگ فارسی

منقار مرغان نوک

لغت نامه دهخدا

شند. [ ش َ ]( اِ ) منقار مرغان. ( برهان ) ( جهانگیری ). منقار مرغ. ( صحاح الفرس ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( اوبهی ). کلفت. نوک. نول. نُک. منقار. ( یادداشت مؤلف ) :
مرغ سپیدشند شد امروز ناودان
گر ز آبریز میغ شد آن مرغ سرخ شند.
عماره.
|| مرغی است دانه خوار، مانند کلاغ ، باریک تر و خردتر از کلاغ با منقار و پایهای سرخ برنگ مرجان و گوشت آن را خورند و به زمستان در نواحی البرز بسیار باشد. ( یادداشت مؤلف ). || دیسقوریدس بنقل انطاکی ، آن را دخان الضرو خوانده است و سایر نویسندگان مفردات آن راکمکام نامیده اند و بدین نام معروف گشته. از طیب های مورد اهتمام مصریان است و کسی چون ایشان نتواند آن را بسازد. و بهترین آن سفید بی دود و احتراق باشد. ( از تذکره ضریر انطاکی ص 224 ). دیسقوریدوس اسمیلوس نامیده و طیوب معموله است خصوص اهل مصر و گویند دخان الضرو است. ( مخزن الادویه ).

دانشنامه عمومی

شند روستایی در دهستان افین بخش زهان شهرستان زیرکوه استان خراسان جنوبی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا کمتر از ۳ خانوار بوده است.

گویش مازنی

/shend/ شیون – فریاد

شیون – فریاد


واژه نامه بختیاریکا

حیله
شنگ؛ زیبا

پیشنهاد کاربران

به ضم " ش " و سکون " ن " ، در لهجه محدوده ازغندِ مهولات ( خراسان رضوی ) ، اصطلاحی است در " تیله بازی " . و منظور گذاشتن " تیله " در لبه اولین حفره از سه حفره کوچک که برای این بازی در زمین کنده میشود .


شند : نوک ، نول ، کلپ، کَلَفت، چُنَک ، بتفوز که همگی برابرواژه منقار تازیند نیز
به نوک کبوتر یا بینی کبوتر در گویش سبزوار پوندگویند


کلمات دیگر: