کلمه جو
صفحه اصلی

شمل

فرهنگ فارسی

جمع شمال

فرهنگ معین

(شَ مَ ) (اِ. ) چارق ، کفش چرمی ساده .
(شَ مْ یا مَ ) [ ع . ] (اِ. ) گروه ، جماعت .

(شَ مَ) (اِ.) چارق ، کفش چرمی ساده .


(شَ مْ یا مَ) [ ع . ] (اِ.) گروه ، جماعت .


لغت نامه دهخدا

شمل.[ ش َ م َ ] ( اِ ) ( اصطلاح عامیانه ) باباشمل. سردمدار. باباماما. کیمسن. رجوع به فرهنگ لغات عامیانه شود.

شمل. [ ش َ م َ /ش َ ] ( ع اِ ) باد شمال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ). لغتی است در شَمال ( شِمال ) که بادی است. ( منتهی الارب ). || کار فراهم آمده ، گویند: فرق اﷲ شملهم ؛ پریشان گرداند خدای کار فراهم شده ایشان را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). کارهای جمعشده. جمعیت. ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). جمع شدن. ( غیاث ) ( آنندراج ). جمعیت. اجتماع. ( یادداشت مؤلف ) : پیش از انتظام شمل و استقامت حال او به دست باید آورد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 290 ). || کار پریشان ،گویند: جمعاﷲ شملهم ؛ فراهم آورد خدای کار ایشان را.( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). پراکندگی ( از اضداد است ). ( برهان ) ( یادداشت مؤلف ) ( فرهنگ جهانگیری ). پریشان و پراکنده شدن. ( غیاث ) ( از آنندراج ). افتراق کارهای پراکنده. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ). || گروه.جماعت. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): دخل فی شملهم ؛ درآمد در جماعت و محل ازدحام آنها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گروه از مردمان. ( دهار ).

شمل. [ ش َ ] ( ع مص ) رسیدن کار به همه و فراگرفتن ایشان را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). فراگرفتن. ( برهان ) ( غیاث ) ( فرهنگ جهانگیری ). || به چپ رفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || به چپ گرفتن کسی را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || تغییر کردن باد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آرمیدن با زن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || برچیدن از خرما آنچه بر درخت بود. || در باد سرد نهادن می را تا سرد شود. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || در غلاف گرفتن پستان گوسپند را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). پستان گوسفند در غلاف نهادن. ( تاج المصادر بیهقی ). || شمال ساختن برای گوسفند. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به شمال شود. || شمال بستن بر خوشه خرمابن. ( ناظم الاطباء ). خوشه خرما در غلاف نهادن. ( از اقرب الموارد ). || پوشانیدن چیزی را ( ناظم الاطباء ). به چادر پوشیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

شمل . [ ش َ ] (ع مص ) رسیدن کار به همه و فراگرفتن ایشان را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فراگرفتن . (برهان ) (غیاث ) (فرهنگ جهانگیری ). || به چپ رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به چپ گرفتن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || تغییر کردن باد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آرمیدن با زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || برچیدن از خرما آنچه بر درخت بود. || در باد سرد نهادن می را تا سرد شود. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || در غلاف گرفتن پستان گوسپند را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پستان گوسفند در غلاف نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). || شمال ساختن برای گوسفند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شمال شود. || شمال بستن بر خوشه ٔ خرمابن . (ناظم الاطباء). خوشه ٔ خرما در غلاف نهادن . (از اقرب الموارد). || پوشانیدن چیزی را (ناظم الاطباء). به چادر پوشیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


شمل . [ ش َ / ش ِ / ش ِ م ِل ل ] (ع اِ) خوشه ٔ خرما پربار و یا کم بار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باقی خرما بعد از چیدن . (مهذب الاسماء).


شمل . [ ش َ م َ ] (اِ) کفش روستایی . (ناظم الاطباء). پای افزار چرمین باشد و یا پای افزاری را گویند که زیر آن از چرم خام و رویش از ریسمان باشد و آنرا چاروق گویند. (برهان ). پای افزار باشد و آنرا شمم نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به شمم شود.


شمل . [ ش َ م َ ] (ع اِ) باد شمال .(از اقرب الموارد). باران || اندک از مردم و از شتر و از و از خرما . ج ، اَشمال : ما علی النخلة الا شمل ؛ نیست بر آن خرمابن مگر کمی از خرما. و رأیت شملا من الناس ، و من الابل ؛ دیدم کمی از مردمان و یا از شتران و اصابنا شمل من المطر؛ ای قلیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کتف . چنین است در نسخی ولی صحیح آن کنف است ، گویند: نحن فی شملکم ؛ ای فی کنفکم . حفظ و حرز. (از تاج العروس ). کنف . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || توشه دان شبان . (ناظم الاطباء).


شمل . [ ش َ م َ ] (ع مص )باد شمال رسیدن چیزی یا کسی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || رسیدن کار به همه افراد و فراگرفتن ایشان را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رسیدن خیر و شر (از باب سمع است ). رسیدن خیر شمل باشد و رسیدن شر از باب افعال «اشمال ». (منتهی الارب ). || قبول کردن ماده شتر بار را و آبستن شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آبستن شدن شتر. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || پنهان کردن شتران شتر کسی را و درآمدن آن شتر در آن گله . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


شمل . [ ش َ م َ /ش َ ] (ع اِ) باد شمال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). لغتی است در شَمال (شِمال ) که بادی است . (منتهی الارب ). || کار فراهم آمده ، گویند: فرق اﷲ شملهم ؛ پریشان گرداند خدای کار فراهم شده ٔ ایشان را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کارهای جمعشده . جمعیت . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). جمع شدن . (غیاث ) (آنندراج ). جمعیت . اجتماع . (یادداشت مؤلف ) : پیش از انتظام شمل و استقامت حال او به دست باید آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 290). || کار پریشان ،گویند: جمعاﷲ شملهم ؛ فراهم آورد خدای کار ایشان را.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پراکندگی (از اضداد است ). (برهان ) (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ جهانگیری ). پریشان و پراکنده شدن . (غیاث ) (از آنندراج ). افتراق کارهای پراکنده . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). || گروه .جماعت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): دخل فی شملهم ؛ درآمد در جماعت و محل ازدحام آنها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گروه از مردمان . (دهار).


شمل .[ ش َ م َ ] (اِ) (اصطلاح عامیانه ) باباشمل . سردمدار. باباماما. کیمسن . رجوع به فرهنگ لغات عامیانه شود.


فرهنگ عمید

کفش چرمی ساده که با نخ یا تسمه های باریک به پا بسته می شود، چارق.
۱. باد شمال.
۲. قلیل و اندک از مردم، باران، خرما، یا چیز دیگر.

کفش چرمی ساده که با نخ یا تسمه‌های باریک به‌ پا بسته می‌شود؛ چارق.


۱. باد شمال.
۲. قلیل و اندک از مردم، باران، خرما، یا چیز دیگر.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۲(بار)

گویش مازنی

/shammal/ طرفین

طرفین


واژه نامه بختیاریکا

( شَمَل ) خیار چنبر بزرگ

پیشنهاد کاربران

شمل 370 شیطان 370 عرق370 شمل شماتت شدگان پریشان حالان همان اصحاب شمال اهل دوزخ میباشند واصحاب اهل بهشت اصحاب یمین 110 علی110یمین 110 ولی دین 110 دین الهی 110 یمین 110 نگین110دین الهی 110پلیسی 110 حضرت امام محمد باقر علیه السلام در حدیثی فرمود:

📝حق سبحانه و تعالی در روز میثاق ( عالم ذر ) خلایق مخلوقه ( خلق شده ) از گل #بهشت و شوره زار #جهنم را به قبول نبوت انبیا و ولایت ما ( اهل بیت علیهم السلام ) دعوت نمود، دوستان خدا #قبول کردند و تصدیق آن نمودند و دشمنان خدا انکار آن کرده و #تکذیب نمودند، از اینجاست که حق تعالی فرموده: �فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا من قبل�. آنان به آنچه قبلا تکذیب کرده بودند [باز] ایمان نمی آوردند. آن حضرت در خصوص این آیه فرمود: خداوند خلایق را دو طایفه خلق فرموده: یکی اصحاب یمین که اهل بهشت هستند و دیگری اصحاب شمال که اهل جهنم هستند سپس آن ها را در ظل و سایه یعنی در عالم ذر جمع و ایجاد فرمود.

⬅️راوی حضورش عرض کرد: مراد از #ظل چیست؟ فرمود: آیا سایه خود را در آفتاب نمی بینی چیزی هست و حال آنکه چیزی نیست. بعد برای هدایت خلایق و دعوت به سوی خدا شناسی پیغمبرانی برای آن ها فرستاد تا به وجود خداوند یگانه اقرار نمایند چنانچه می فرماید �ولئن سألتهم من خلقهم لیقولن اللّه� پس بعضی از مردم اقرار نمودند و عده ای انکار کردند. سپس آن ها را به ولایت ما اهل بیت علیهم السلام دعوت کردند، گروهی اقرار به ولایت نموده و به خدا قسم! کسی ولایت ما را #انکار ننمود مگر آنکه مبغوض خدا شد و از طایفه اصحاب شمال گردید و این است معنای آیه که فرمود: �وما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا من قبل� و کسانی که در عالم ذر اقرار نکردند #هرگز در دنیا ایمان نمی آورند.



کلمات دیگر: