رها شدن
فارسی به انگلیسی
to be delivered, to be released, to drop, to dislodge
dislodge
فارسی به عربی
نبتة
مترادف و متضاد
رها کردن، زدن، جوانه زدن، درکردن، سبز شدن، پرتاب کردن، عکسبرداری کردن، گلوله زدن، رها شدن، امپول زدن، فیلمبرداری کردن، درد کردن
فرهنگ فارسی
آزاد شدن . یله گشتن . طلاق . رها شدن از قید نکاح .
( مصدر ) نجات یافته خلاص گشتن ( از قید و بند ) .
( مصدر ) نجات یافته خلاص گشتن ( از قید و بند ) .
لغت نامه دهخدا
رها شدن. [ رَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) نجات یافتن. خلاص گشتن ( از قید و بند ). ( یادداشت مؤلف ) ( فرهنگ فارسی معین ). آزاد شدن. یله گشتن. ( یادداشت مؤلف ). طلاق ؛ رها شدن از قید نکاح. ( از منتهی الارب ). رها شدن زن از شوهر. ( ترجمان القرآن ) ( از دهار ) ( از تاج المصادر بیهقی ) :
گفتم چو نامشان علما بود و کار جود
کز دست فقر جهل چو ایشان رها شدم.
به یک سخن چو شنیدیم یونس بن متی.
باطل ز حق به حکمت ایشان رها شده ست.
که طوطی از پی این مرگ شد ز بند رها.
نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت.
عاجز در آن که چون شود از دست او رها.
چو شب تیره شد قارن رزمخواه
رها شد ز سالار توران سپاه.
کجا بودم اکنون فتادم کجا
عنان سخن شد ز دستم رها.
از دست دل عنان صبوری رها شده ست.
گفتم چو نامشان علما بود و کار جود
کز دست فقر جهل چو ایشان رها شدم.
ناصرخسرو.
رها شد از شکم ماهی و شب دریابه یک سخن چو شنیدیم یونس بن متی.
ناصرخسرو.
ایشان دواند جان و تن دین سوی حکیم باطل ز حق به حکمت ایشان رها شده ست.
ناصرخسرو.
به بند دهر چه ماندی بمیر تا برهی که طوطی از پی این مرگ شد ز بند رها.
خاقانی.
دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت.
سعدی.
دیوی که خلق عالمش از دست عاجزندعاجز در آن که چون شود از دست او رها.
سعدی.
|| جدا شدن. خلاص یافتن : چو شب تیره شد قارن رزمخواه
رها شد ز سالار توران سپاه.
فردوسی.
|| بیرون شدن. به دررفتن : کجا بودم اکنون فتادم کجا
عنان سخن شد ز دستم رها.
فردوسی.
تا زلف او به بادصبا آشنا شده ست از دست دل عنان صبوری رها شده ست.
صائب ( از آنندراج ).
- رهاشده ؛ طلیق. مطلق. مستخلص. ( یادداشت مؤلف ).واژه نامه بختیاریکا
وارَستِن
پیشنهاد کاربران
رستن، وارستگی، رهایی، آزاد شدن . یله گشتن . طلاق، وارستن
رها شدن باد: در رفتن ضرطه.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۹۶ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۹۶ ) .
رها
کلمات دیگر: