کلمه جو
صفحه اصلی

زدگی

فارسی به انگلیسی

abrasion, aversion, erasure, cancellation, omission, frazzle

cancellation, omission


hole in a cloth


abrasion, aversion, erasure


فرهنگ فارسی

صدمه و ضرب و کوب و ضربه و مشت طلحف بیماری و علم و هر گونه اثری که در نتیجه تماس یا مجاورت چیزی با چیزی دیگر و یا عروض حادثه ای حاصل شود بی میل شدن یا نفرت حاصل کردن از چیزی لک که در پوست هندوانه و خربزه و امثال آن پدید آید

فرهنگ معین

(زَ دِ ) (حامص . ) ۱ - خراش یا پارگی اندک در سطح چیزی . ۲ - حالت نارضایتی و نومیدی و خستگی .

لغت نامه دهخدا

زدگی. [ زَ دَ / دِ ] ( حامص ) صدمه و ضرب و کوب و ضربه و مشت. ( از ناظم الاطباء ): طلحف ؛ زدگی سخت. ( منتهی الارب ). || بیماری و الم و هر گونه اثری که در نتیجه تماس و یا مجاورت چیزی باچیزی دیگر و یا عروض حادثه ای حاصل شود. زدگی را در موارد مذکور با نام آن چیز و یا حادثه ترکیب کنند.
- آفتاب زدگی ؛ اثر تافتن آفتاب بر بدن. بیماریی که در اثر مجاورت بیش از حد بدن با آفتاب حاصل شود. رجوع به زدن شود.
- دریازدگی ؛ حالت و بیماریی که برخی را در سفر دریا و یا در هنگام اختلال هوای دریا عارض گردد.
- دزدزدگی ؛ دزد خوردگی. غارت شدگی.
- سرمازدگی ؛ سرما خوردگی. بیماری عارض از سرما.
- شتابزدگی ؛ شتاب آلود بودن. عجله داشتن : اگر از گرسنگی و آهستگی نکوهیده گردی دوستر دارم که از سبکباری و شتابزدگی ستوه گردی. ( منتخب قابوسنامه ص 50 ).
- غارت زدگی ؛ غارت شدن. دزدزدگی.
- کرم زدگی ؛ کرم خوردگی ( نوعی بیماری در دندان ).
- کفش زدگی ؛ بیماری و المی که در جزئی از پای پیدا شود بعلت تنگی کفش برای آن جزء. زخم شدن پا. رجوع به زده و زدن شود.
- گرمازدگی ؛ ناراحتی ناشی از گرمای شدید هوا و یا طول مجاورت هوای گرم. رجوع به زدن و زده شود.
|| شدن و یا نفرت حاصل کردن از چیزی. وازدگی نیز بکار برند.
- وازدگی ؛ بی میلی و نفرت و انزجار داشتن از چیزی.
- ماتم زدگی ؛ سوگوار شدن. عزادار گشتن.
- می زدگی ؛ از خوردن می دچار آسیب شدن.
|| ( اِ ) لک که در پوست هندوانه و خربزه و امثال آن پدید آید از برخوردن بجایی یا فشردگی در بار. فرسودگی قسمتی از چیزی. گویند: این بار، زدگی بسیار دارد. رجوع به زده و زدن شود.

فرهنگ عمید

۱. زده بودن.
۲. حالت زده شده، ساییدگی.


کلمات دیگر: