کلمه جو
صفحه اصلی

روپوش

فارسی به انگلیسی

coverall, duster, jumpsuit, outerwear, sheeting, vesture, wrap, cover, bed-sheet, gown, happi coat, jacket

cover, bed-sheet


duster, gown, happi coat, jumpsuit, outerwear, sheeting, vesture, wrap


فارسی به عربی

رداء , قلنسوة , قمة , معطف خفیف

مترادف و متضاد

top (اسم)
اوج، سر، قله، بالا، نوک، تپه، راس، رویه، فرق، روپوش، فرق سر، رو، فرفره، تاپ، کروک، درجه یک فوقانی

cover (اسم)
سر، پوشش، جلد، سر پوش، فرش، غلاف، سقف، رویه، روپوش، لفاف، پاکت، غشا

hood (اسم)
کلاهک دودکش، کروک درشکه، باشلق، روپوش، اوباش، روسری، کاپوت، کاپوت ماشین، باشلق یا کلاه مخصوص کشیشان

cortex (اسم)
پوسته، قشر، پوست، لایه رویی، روپوش

gown (اسم)
خرقه، روپوش، لباس شب، جامه بلند زنانه

topcoat (اسم)
روپوش، پالتو

wrapper (اسم)
روپوش، لفاف، پوشه، بالا پوش، لفاف بسته بندی، چادر شب، بسته بندی کاغذ، بارپیچ، جلد کتاب

duster (اسم)
روپوش، گردگیر، وسیله گردگیری

فرهنگ فارسی

روی پوش، آنچه که با آن روی کسی یاچیزی رابپوشانند
( صفت ) ۱ - آنچه که ظاهر و روی چیزی را بپوشاند . ۲ - آنچه که صورتی نامشخص را بپوشاند برقع نقاب . ۳ - بالاپوش . ۴ - مطلا مفضض ملمع . ۵ - آنچه که ظاهر و باطن آن یکسان نباشد .

پوشش لاستیکی نازکی که تایر روکشی را در بر می‌گیرد و لبه‌های آن بین رینگ پخت (curing rim) و مَنجید قرار داده می‌شود


فرهنگ معین

(اِ. ) نوعی لباس بلند و گشاد که روی لباس پوشند.

لغت نامه دهخدا

روپوش. ( نف مرکب / ن مف مرکب ، اِ مرکب ) هر چیزی که روی چیز دیگر را بپوشاند. ( فرهنگ نظام ) ( برهان قاطع ). پرده. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). آنچه بر روی کسی یا چیزی درکشند تا از برف و باران و آفتاب و گردو خاک و نظر مردمان و پشه و جز آن نهان و در امان ماند، مانند روپوش کجاوه و روپوش گهواره :
بازدان کز چیست این روپوشها
ختم حق بر چشمها و گوشها.
مولوی.
لیک چون در رنگ گم شد هوش تو
شد ز نور آن رنگها روپوش تو.
مولوی.
در بشر روپوش گشته آفتاب
فهم کن واﷲ اعلم بالصواب.
مولوی ( از آنندراج ).
|| برقع. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). || مقابل زیرپوش. جامه ای بلند و گشاد که از روی تمام جامه ها پوشند مانند روپوش پزشکان جراح هنگام عمل و روپوش پرستاران و کارگران و دختران دانش آموز. || مطلا. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). فلزپستی که روی آن فلز بالاتری کشیده شده باشد مثل مفضض و مطلا. ( فرهنگ نظام ). ملمع. ( انجمن آرا ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). ملمع و مطلا. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی ) : و در دستگاه نقده سازی طلا، روپوش صدپنج معمول است و اگر زربفت بسیار زرین سنگین مقرر شود که بافته شود اعلی را صدده ، و اعلای اعلا را صدپانزده روپوش می کنند. ( تذکرةالملوک بخش نخست ص 22 ). || هر چیز که ظاهر او مخالف باطن باشد. ( آنندراج ).کنایه از هر چیزی که ظاهراً و باطناً خلاف یکدیگر باشد. ( انجمن آرا ). هر چیز که ظاهر و باطن آن به یک نوع نباشد. ( ناظم الاطباء ). || ( ن مف مرکب ) روپوشیده. ( آنندراج ). مخفی شده و پنهان گشته از نظر. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص مرکب ) روپوشی :
از پی روپوش صندل بر جبین مالیده ایم
ورنه سر را از برای درد میداریم ما.
صائب ( از آنندراج ).
|| ( فعل امر ) امر بدین معنی. ( آنندراج ) ( برهان قاطع ). امر از رو پوشیدن.رجوع به رو پوشیدن شود.

فرهنگ عمید

۱. آنچه روی چیزی را می پوشاند، هرچه که با آن روی کسی یا چیزی را می پوشانند.
۲. بالاپوش، پرده.
۳. جامۀ ساده و بلندی که بر روی لباس های دیگر بر تن می کنند: روپوش پزشکان، روپوش پرستاران، روپوش شاگردان مدرسه.

فرهنگستان زبان و ادب

{envelope} [مهندسی بسپار- تایر] پوشش لاستیکی نازکی که تایر روکشی را در بر می گیرد و لبه های آن بین رینگ پخت (curing rim ) و مَنجید قرار داده می شود

واژه نامه بختیاریکا

پوره

پیشنهاد کاربران

روی پوش: شرمنده، شکست خورده و گریزان. مثال: تاب مقابله نیاورده گریزان و روپوش شدند.


کلمات دیگر: