کلمه جو
صفحه اصلی

روین

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی است از تیره روناسیان بسیار شبیه به شیر پنیر دارای برگهای نوک تیز و گلهای کوچک و زرد ارتفاع آن به دو متر میرسد ولی برگهای آن درشت تر است و از ریشه آن ماده قرمز رنگی بدست میاید که در رنگرزی بکار رود .
شهری است به ناحیت کرمان با چاههای بسیار که آب از آن خورند و کشت و بر زبر آب چاه کنند و نعمتی از فراخ و هوایی معتدل .

فرهنگ معین

(رُ وَ ) (اِ. ) نک روناس .

لغت نامه دهخدا

روین. [ ی َ ] ( یونانی ، اِ ) اسم یونانی فوةالصبغ است. ( تحفه حکیم مؤمن ). عروق الخمر. ( منتهی الارب ). روناس. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ اوبهی ) ( لغت فرس اسدی ) ( برهان ) ( شرفنامه منیری ). به هندی مجیهنه. ( از غیاث اللغات ) :
آنجا که حسام او نماید روی
از خون عدو شود گیا روین.
عسجدی ( از اوبهی ).
یکی پله است زین منبر مجره
زده گردش نقط از آب روین.
منوچهری.
زین هردو زمین هرچه گیاه روید تا حشر
بیخش همه روین بود و شاخ طبرخون.
عنصری.
اینجا ز نهیب زرد چون شمشاد
آنجا ز نشاط سرخ چون روین.
مسعودسعد.
فروزدند یکایک به صیدگاه بلا
بساط خاک به روین ردای روز به قار.
مسعودسعد.
هر لحظه مرا به کام دشمن تو کنی
خون در تن من خشک چو روین تو کنی.
سیدحسن غزنوی.
پر است در تن تو فضل و مردمی و خرد
چو بوی در گل سوری و رنگ در روین.
سوزنی.
بر روی من ز دیده چکان آب روین است
بی آن رخی که شسته مگر ز آب روینش.
سوزنی.
با جان من اگر نه هوای ترا رگیست
خون خشک باد در رگ جان همچو روینم.
انوری.
آن کز نهیب تف سموم سیاستش
خون در عروق فتنه ز خشکی چو روین است.
انوری.
ز تف هیبت او در دلش ببندد خون
چنانکه بر تن عناب ودر دل روین.
تاج المآثر ( از شرفنامه منیری ).
آری ز هند عود قماری برم به روم
گر حمل ها به هند ز روین درآورم.
خاقانی.
کمند افکنم در سر ژنده پیل
ز خون بیخ روین برآرم ز نیل.
نظامی.
فروداشت چون باره لختی ز تک
چو روین بیفسرد خونها به رگ.
رضاقلی خان هدایت.
رجوع به روناس شود.

روین. [ ی ِ ] ( ص نسبی ) صورت مخففی از رویین. ( یادداشت مؤلف ). رویین. ( ناظم الاطباء ) :
سکندر بدو گفت من روینم
از آزار سستی نگیرد تنم.
فردوسی.
|| برنجین. ( ناظم الاطباء ).

روین. [ ] ( اِخ ) شهری است به ناحیت کرمان با چاههای بسیار که آب از آن خورند و کشت و برز بر آب چاه کنندو نعمتی فراخ و هوایی معتدل. ( حدود العالم ). || قریه ای است از قراء جرجان. ( معجم البلدان ).

روین . [ ] (اِخ ) شهری است به ناحیت کرمان با چاههای بسیار که آب از آن خورند و کشت و برز بر آب چاه کنندو نعمتی فراخ و هوایی معتدل . (حدود العالم ). || قریه ای است از قراء جرجان . (معجم البلدان ).


روین . [ ی َ ] (یونانی ، اِ) اسم یونانی فوةالصبغ است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). عروق الخمر. (منتهی الارب ). روناس . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ اوبهی ) (لغت فرس اسدی ) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). به هندی مجیهنه . (از غیاث اللغات ) :
آنجا که حسام او نماید روی
از خون عدو شود گیا روین .

عسجدی (از اوبهی ).


یکی پله است زین منبر مجره
زده گردش نقط از آب روین .

منوچهری .


زین هردو زمین هرچه گیاه روید تا حشر
بیخش همه روین بود و شاخ طبرخون .

عنصری .



اینجا ز نهیب زرد چون شمشاد
آنجا ز نشاط سرخ چون روین .

مسعودسعد.


فروزدند یکایک به صیدگاه بلا
بساط خاک به روین ردای روز به قار.

مسعودسعد.


هر لحظه مرا به کام دشمن تو کنی
خون در تن من خشک چو روین تو کنی .

سیدحسن غزنوی .


پر است در تن تو فضل و مردمی و خرد
چو بوی در گل سوری و رنگ در روین .

سوزنی .


بر روی من ز دیده چکان آب روین است
بی آن رخی که شسته مگر ز آب روینش .

سوزنی .


با جان من اگر نه هوای ترا رگیست
خون خشک باد در رگ جان همچو روینم .

انوری .


آن کز نهیب تف ّ سموم سیاستش
خون در عروق فتنه ز خشکی چو روین است .

انوری .


ز تف ّ هیبت او در دلش ببندد خون
چنانکه بر تن عناب ودر دل روین .

تاج المآثر (از شرفنامه ٔ منیری ).


آری ز هند عود قماری برم به روم
گر حمل ها به هند ز روین درآورم .

خاقانی .


کمند افکنم در سر ژنده پیل
ز خون بیخ روین برآرم ز نیل .

نظامی .


فروداشت چون باره لختی ز تک
چو روین بیفسرد خونها به رگ .

رضاقلی خان هدایت .


رجوع به روناس شود.

روین . [ ی ِ ] (ص نسبی ) صورت مخففی از رویین . (یادداشت مؤلف ). رویین . (ناظم الاطباء) :
سکندر بدو گفت من روینم
از آزار سستی نگیرد تنم .

فردوسی .


|| برنجین . (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

۱. = روناس: آنجا که حسام او نماید روی / از خون عدو شود گیا روین (عسجدی: لغت نامه: روین ).
۲. ریشۀ سرخ رنگ این گیاه که در رنگرزی به کار می رود.

دانشنامه عمومی

روین (به فرانسوی: Revin) یک کمون در فرانسه است که در Canton of Revin واقع شده است.
فهرست شهرهای فرانسه
۱ داده های فرانسه رودخانه و دریاچه و یخچال ها را در نظر نگرفته است > ۱ km² (۰٫۳۸۶ مایل مربع یا ۲۴۷ هکتار)
روین ۳۸٫۴۲ کیلومترمربع مساحت و ۷٬۴۶۲ نفر جمعیت دارد.

واژه نامه بختیاریکا

( رُوین ) روده

پیشنهاد کاربران

بسیار رونده
رُوین ، برو ، روا ، رو


کلمات دیگر: