( اسم ) ۱ - آنچه مورچه به دهان بردارد. ۲ - چیز اندک شئ قلیل .
آنکه زبل جمع میکند
آنکه زبل جمع میکند
زبال . [ زُ ] (ع اِ) لغتی است در زِبال بمعنی چیز اندک و حقیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ فوق شود.
زبال . [ زَب ْ با ] (ع ص ) آنکه زبل (سرگین ) جمع میکند و این ماده را ندیده ام و از آن روی آوردم که بگفته ٔ قراء این گونه اشتقاق قیاسی است . (اقرب الموارد). سرگین کش و گودبر. (ناظم الاطباء). سرگین کش . (ملخص اللغات حسن خطیب ). رجوع به تاج العروس و زباله کش شود.
زبال . [ زِ ] (ع اِ) آنچه مورچه برداشته برد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج العروس ). در نسخ قاموس : ما تحمله النحلة بفمها است و صواب نملة است . (تاج العروس ). || چیز اندک و حقیر. (منتهی الارب ). ما اصاب زِبالا و زُبالا؛ یعنی نرسیده «بدست نیاورده » چیزی را. (تاج العروس ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).