( اسم ) ۱ - تخت پادشاهی اورنگ . ۲ - تخت مسند جمع اسره سرر . یا سریر اعلی . تخت سلطنت . یا سریر فلک . بنات النعش .
موضعی است نزدیک مکه در آن درختی بود که هفتاد نبی را در زیر آن درخت متولد شده اند .
سرر. [ س ُ رُ ] (ع اِ) سرشاخ گیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ سرة. (ناظم الاطباء). || ج ِ سریر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سرر. [ س َ رَ ] (ع اِ)خطهای کف دست و شکنهای آن . ج ، اسرار. (ناظم الاطباء). خطوط کف و پیشانی . (اقرب الموارد). || تجویف و کاواکی . (ناظم الاطباء). میان کاواکی چیزی . (ازاقرب الموارد). || آنچه دایه بازبرد از ناف کودک . (مهذب الاسماء). آنچه بریده شود از ناف کودک . (منتهی الارب ). || میانه ٔ چیزی . || جراحت کرکرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آخرین شب از ماه یا میانه ٔ آن .
سرر. [ س ِ رَ ] (ع اِ) آنچه بریده شود از ناف کودک . || پوست سماروغ . || گل و خاک که بر وی چفسیده باشد. || آخر شب از ماه . || شکنهای کف دست و پیشانی . ج ، اسرار، اساریر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ولد له ثلاثة علی سرر؛ وقتی گویند که سه فرزند نرینه پیدا شود و میان آنها مادینه ای نبود. (ناظم الاطباء).
سرر. [ س ُ رَ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک مکه ، در آن درختی بود که هفتاد نبی را در زیر آن درخت ناف بریده اند یعنی در زیر آن درخت متولد شده اند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سرر. [ س ُ رَ ] (ع اِ) پوست سماروغ . || گل و خاک که بر وی چفسیده باشد. || آخر شب از ماه یا میانه ٔ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سریر#NAME?