کلمه جو
صفحه اصلی

رحبه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - سرزمین وسیع و پر گیاه . ۲ - ساحت خانه . ۳ - وسط سرای جمع رحاب رحبات .
موضعی است بناحیه لجاه

فرهنگ معین

(رَ حَ بَ یا بِ ) [ ع . رحبة ] (اِ. ) ۱ - زمین وسیع پرگیاه . ۲ - ساحت خانه . ۳ - وسط سرای . ج . رحاب .

لغت نامه دهخدا

رحبة. [ رُ ب َ ] (اِخ ) چاهی است در ذی ذروان از زمین مکه به وادی کوه شَمَنْصیر. (منتهی الارب ).


رحبة. [ رُ ب َ ] (اِخ ) دهی است در برابر قادسیة. (منتهی الارب ). و رجوع به معجم البلدان ج 4 شود.


رحبة.[ رُ ب َ ] (اِخ ) وادیی است نزدیک صنعاء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به معجم البلدان ج 4 شود.


رحبة. [ رُ ب َ ] (اِخ ) رحبه . ناحیه ای مابین مدینه و شام . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) :
رانده از رحبه دواسبه تا مناره یکسره
از سم گوران سر شیران هراسان دیده اند.

خاقانی .


و رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 15 شود.

رحبة. [ رُ ب َ ] (اِخ ) موضعی است به ناحیه ٔ لجاة. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).


رحبة. [ رُ ب َ ] (اِخ )آبی است به اَجَاء. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).


( رحبة ) رحبة. [ رَ ح َ ب َ ] ( ع اِ ) رَحْبة. رجوع به رَحْبة در همه معانی شود.

رحبة. [ رَ ب َ ] ( ع ص ) رَحَبة. مؤنث رَحْب. فراخ. یقال : ارض رحبة. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). زمین فراخ. ( از منتخب اللغات ) ( از غیاث اللغات ). رجوع به رَحْب شود. || ( اِ ) پیش خانه. پیش آستانه در. ( یادداشت مؤلف ). پیرامون سرای. ( دهار ). || گشادگی جای و ساحت آن. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || صحن مسجد و غیره. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ). گشادگی مسجد. ( دهار ). رحبةالمسجد؛ فراخنای مسجد. ( مهذب الاسماء ). || جای انگور. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). جای عنب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || آن طرف از میوه که به شاخه اتصال دارد. ( از ناظم الاطباء ). || نام جامه ای که در رحبه شام کردندی. ( یادداشت مؤلف ). || جای گیاه ناک. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || زمین فراخ بسیار رویاننده گیاه که در وی مردم بسیار فرودآیند. ج ، رِحاب ، رَحْب ، رَحَب ، رَحْبات ، رَحَبات. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || رحبةالثمام ؛ فراهم آمدنگاه یزبن و محل روییدن گیاه آن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بقعه وسیعی که در میان خانه های قوم واقع شده باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) :
کسی که غال شد اندر حسودی تو ملک
خدای خانه وی جای رحبه دادش غال.
عماره مروزی.
در آن روضه از گلرخان سمنبر
در آن رحبه از مهوشان سهی قد
چو بینی فراموش از من مبادت
که خلد برین است و باشی مخلد.
لطفعلی بیگ آذر.
|| کاروانسرای. ( آنندراج ) ( از منتخب اللغات ) ( غیاث اللغات ). || آبراهه وادی از دو جانب. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
- بنورحبة ؛ نام بطنی است از حِمْیَر. ( ناظم الاطباء ).

رحبة. [ رَ ب َ ] ( اِخ )وادیی است که به جانب ثلبوت میرود. ( منتهی الارب ).

رحبة. [ رَ ب َ ] ( اخ ) موضعی است به بادیه. ( منتهی الارب ).

رحبة. [ رَ ب َ ] ( اِخ ) دهی است به یمامة و صحرایی است در آن بسیارآب و بسیاردهات. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

رحبة. [ رَ ب َ ] ( اِخ ) دهی است به دمشق و محله ای است در آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و رجوع به اخبار الدولة السلجوقیة چ لاهور ص 18 شود.

رحبة. [ رَ ب َ ] (اِخ ) دهی است به یمامة و صحرایی است در آن بسیارآب و بسیاردهات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


رحبة. [ رَ ب َ ] (اِخ ) دهی است به دمشق و محله ای است در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به اخبار الدولة السلجوقیة چ لاهور ص 18 شود.


رحبة. [ رَ ب َ ] (اِخ ) محله ای است به کوفه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


رحبة. [ رَ ب َ ] (اِخ ) موضعی است به بغداد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).


رحبة. [ رَ ب َ ] (اِخ )وادیی است که به جانب ثلبوت میرود. (منتهی الارب ).


رحبة. [ رَ ب َ ] (اخ ) موضعی است به بادیه . (منتهی الارب ).


رحبة. [ رَ ب َ ] (ع ص ) رَحَبة. مؤنث رَحْب . فراخ . یقال : ارض رحبة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). زمین فراخ . (از منتخب اللغات ) (از غیاث اللغات ). رجوع به رَحْب شود. || (اِ) پیش خانه . پیش آستانه ٔ در. (یادداشت مؤلف ). پیرامون سرای . (دهار). || گشادگی جای و ساحت آن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || صحن مسجد و غیره . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). گشادگی مسجد. (دهار). رحبةالمسجد؛ فراخنای مسجد. (مهذب الاسماء). || جای انگور. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جای عنب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آن طرف از میوه که به شاخه اتصال دارد. (از ناظم الاطباء). || نام جامه ای که در رحبه ٔ شام کردندی . (یادداشت مؤلف ). || جای گیاه ناک . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زمین فراخ بسیار رویاننده ٔ گیاه که در وی مردم بسیار فرودآیند. ج ، رِحاب ، رَحْب ، رَحَب ، رَحْبات ، رَحَبات . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رحبةالثمام ؛ فراهم آمدنگاه یزبن و محل روییدن گیاه آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بقعه ٔ وسیعی که در میان خانه های قوم واقع شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
کسی که غال شد اندر حسودی تو ملک
خدای خانه ٔ وی جای رحبه دادش غال .

عماره ٔ مروزی .


در آن روضه از گلرخان سمنبر
در آن رحبه از مهوشان سهی قد
چو بینی فراموش از من مبادت
که خلد برین است و باشی مخلد.

لطفعلی بیگ آذر.


|| کاروانسرای . (آنندراج ) (از منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ). || آبراهه ٔ وادی از دو جانب . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
- بنورحبة ؛ نام بطنی است از حِمْیَر. (ناظم الاطباء).

رحبة. [ رَ ح َ ب َ ] (ع اِ) رَحْبة. رجوع به رَحْبة در همه ٔ معانی شود.


فرهنگ عمید

۱. زمین فراخ و پُر گیاه.
۲. ساحت خانه، میان سرا.
۳. فراخی میان خانه ها.


کلمات دیگر: