کلمه جو
صفحه اصلی

خرگواز

فرهنگ معین

(خَ ) (اِمر. ) چوبی که با آن گاو و خر را برانند، جواز، گواز.

لغت نامه دهخدا

خرگواز. [ خ َگ ُ / گ َ ] ( اِ مرکب ) چوبی که خر و گاو را بدان رانند. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). چوب سیخ داری که بدان خر و گاو را رانند. ( یادداشت بخط مؤلف ). گواز که بدان خر رانند. ( یادداشت بخط مؤلف ). در حاشیه برهان قاطع آمده است : این کلمه از «خر» بمعنی الاغ با گواز[ گواژ، جواز معرب آن ] ترکیب شده است :
هست با خط تو خط چینیان چون خط بر آب
هست با شمشیر تو اقدام شیران خرگواز.
منوچهری.
آنکه سَتَر بود و اسب زیر من اندر خر است
وآنکه بدی تازنه در کف من خرگواز.
لامعی.
|| گواز بزرگ. ( یادداشت بخط مؤلف ). اگر «خر» بمعنی «الاغ » ( حیوان معروف ) باشد نه بمعنی «بزرگ » بظاهر معنی گواز بزرگ صحیح نیست.

فرهنگ عمید

چوبی که با آن چهارپایان را می راندند.


کلمات دیگر: