کلمه جو
صفحه اصلی

مشربه


مترادف مشربه : آبخوری، تنگ، پرواره، گیاه زار

فارسی به انگلیسی

ewer, pitcher

مترادف و متضاد

آبخوری، تنگ


پرواره


گیاه‌زار


۱. آبخوری، تنگ
۲. پرواره
۳. گیاهزار


فرهنگ فارسی

ظرف آبخوری، کوزه یاچیزدیگرکه با آن آب بخورند، مشارب جمع
( اسم ) ۱ - آنچه بدان آب نوشند ۲ - ظرف دراز دهن گشاد دستهدار که در آن آب ریزند . توضیح باین معنی در تداول بفتح میم تلفظ شود و صحیح نیست .
ماخوذ از تازی آبخوری و هر ظرفی که بدان آب خورند

فرهنگ معین

(مَ رَ بِ ) [ ع . مشربة ] (اِ. ) آب خور، جای آب خوردن . ج . مشارب .
(مَ رَ یا رُ بَ یا بِ ) [ ع . مشربة ] (اِ. ) ۱ - زمین نرمی که در آن همیشه گیاه باشد. ۲ - غرفه ای که در آن آشامیدنی صرف کنند. ۳ - پیش دالان . ۴ - یک مشت آب . ۵ - آبخور پر جوی و یا عام است . ج . مشارب .

(مَ رَ بِ) [ ع . مشربة ] (اِ.) آب خور، جای آب خوردن . ج . مشارب .


(مَ رَ یا رُ بَ یا بِ) [ ع . مشربة ] (اِ.) 1 - زمین نرمی که در آن همیشه گیاه باشد. 2 - غرفه ای که در آن آشامیدنی صرف کنند. 3 - پیش دالان . 4 - یک مشت آب . 5 - آبخور پر جوی و یا عام است . ج . مشارب .


لغت نامه دهخدا

( مشربة ) مشربة. [ م َ رَب َ / م َ رُ ب َ ] ( ع اِ ) زمین نرم همیشه گیاه. || دریچه و پرواره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پیش دالان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). صفه. ( اقرب الموارد ). || یک مشت آب. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). غرفة. ( اقرب الموارد ). ج ، مشارب. ( ناظم الاطباء ). || آبخور بر جوی ، یا عام است. ج ، مشارب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

مشربة. [ م َ رَ ب َ ] ( ع اِ ) آبخور. جای آب خوردن. موضعی که مردمان از آن آب می خورند. ج ، مشارب. ( از ناظم الاطباء ). و رجوع به معنی آخر مدخل قبل شود.

مشربة. [ م ِ رَ ب َ ] ( ع اِ ) ساغر. ( زمخشری ). جای آب. ( از مهذب الاسماء ). کوزه آب و آنچه بدان آب خورند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). که بوی آب خورند. سقایه. ( ترجمان القرآن ).ظرفی که از آن آب خورند. ( غیاث ). ظرف که بدان آب آشامند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ). شراب دان. جای آب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مشربه. [م َ رِ ب َ / ب ِ ] ( از ع ، اِ ) کوزه آبخوری و هر ظرفی که بدان آب خورند. ( ناظم الاطباء ). کوزه یا ظرفی از بلور یا فلزی ، که بدان آب و شراب نوشند :
پای تو مرکب است و کف دست مشربه است
گر نیست اسب تازی و نه مشربه بلور.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 198 ).
|| ظرفی بزرگ و غالباً مسین برای حمل آب و غیره. ظرفی است مسین دسته دار استوانه ای شکل که زنان در حمام بدان آب بر سر ریزند و آن را مشرفه نیز نامند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مشربه . [م َ رِ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) کوزه ٔ آبخوری و هر ظرفی که بدان آب خورند. (ناظم الاطباء). کوزه یا ظرفی از بلور یا فلزی ، که بدان آب و شراب نوشند :
پای تو مرکب است و کف دست مشربه است
گر نیست اسب تازی و نه مشربه ٔ بلور.

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 198).


|| ظرفی بزرگ و غالباً مسین برای حمل آب و غیره . ظرفی است مسین دسته دار استوانه ای شکل که زنان در حمام بدان آب بر سر ریزند و آن را مشرفه نیز نامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

مشربة. [ م َ رَ ب َ ] (ع اِ) آبخور. جای آب خوردن . موضعی که مردمان از آن آب می خورند. ج ، مشارب . (از ناظم الاطباء). و رجوع به معنی آخر مدخل قبل شود.


مشربة. [ م َ رَب َ / م َ رُ ب َ ] (ع اِ) زمین نرم همیشه گیاه . || دریچه و پرواره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پیش دالان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صفه . (اقرب الموارد). || یک مشت آب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غرفة. (اقرب الموارد). ج ، مشارب . (ناظم الاطباء). || آبخور بر جوی ، یا عام است . ج ، مشارب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).


مشربة. [ م ِ رَ ب َ ] (ع اِ) ساغر. (زمخشری ). جای آب . (از مهذب الاسماء). کوزه ٔ آب و آنچه بدان آب خورند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). که بوی آب خورند. سقایه . (ترجمان القرآن ).ظرفی که از آن آب خورند. (غیاث ). ظرف که بدان آب آشامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). شراب دان . جای آب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


فرهنگ عمید

۱. [منسوخ] ظرف معمولاً بزرگ آب خوری.
۲. [قدیمی] پیالۀ شراب.


کلمات دیگر: