کلمه جو
صفحه اصلی

تنقیه کردن

مترادف و متضاد

purge (فعل)
پاک کردن، تصفیه کردن، تبرئه کردن، خالی کردن، زدودن، تطهیر کردن، تهی کردن، پاکسازی کردن، تنقیه کردن

فرهنگ فارسی

پاک و پاکیزه و صاف کردن . وارد کردن داروهای مایع و مخصوص در داخل روده بزرگ از راه مقع جهت پاک کردن روده از پلیدی و غایط دیر مانده و فساد انگیز .

← تنقیه 2


لغت نامه دهخدا

تنقیه کردن. [ ت َ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پاک و پاکیزه و صاف کردن. ( ناظم الاطباء ) :
سبح هست اشتابشان
تنقیه تن می کند ازبهر جان.
مولوی.
رجوع به تنقیة شود. || مسهل خوردن و اماله کردن. ( ناظم الاطباء ). حقنه کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). وارد کردن داروهای مایع و مخصوص در داخل روده بزرگ از راه مقعد جهت پاک کردن روده از پلیدی و غایط دیرمانده و فسادانگیز. و رجوع به تنقیه شود. || لاروبی کردن قنات جهت باز شدن چشمه های آب و سهل گردیدن جریان آن. رجوع به تنقیه قنات شود.

تنقیه کردن . [ ت َ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاک و پاکیزه و صاف کردن . (ناظم الاطباء) :
سبح ﷲ هست اشتابشان
تنقیه ٔ تن می کند ازبهر جان .

مولوی .


رجوع به تنقیة شود. || مسهل خوردن و اماله کردن . (ناظم الاطباء). حقنه کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). وارد کردن داروهای مایع و مخصوص در داخل روده ٔ بزرگ از راه مقعد جهت پاک کردن روده از پلیدی و غایط دیرمانده و فسادانگیز. و رجوع به تنقیه شود. || لاروبی کردن قنات جهت باز شدن چشمه های آب و سهل گردیدن جریان آن . رجوع به تنقیه ٔ قنات شود.

فرهنگستان زبان و ادب

[علوم دارویی] ← تنقیه 2


کلمات دیگر: