شهرکیست سردسیر بر حد میان پارس و بیابان با نعمت بسیار .
بهزه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بهزه. [ ] ( اِخ ) شهرکی است سردسیر بر حد میان پارس و بیابان با نعمت بسیار. ( حدود العالم ).
فرهنگستان زبان و ادب
{braced} [ورزش] ویژگی کمانی که آن را زه کرده اند و آمادۀ تیراندازی است
کلمات دیگر: