کلمه جو
صفحه اصلی

افز

فرهنگ فارسی

← ابزار فراگیری زبان


لغت نامه دهخدا

افز. [ اَ ] ( ع مص ) برجستن. مقلوب وفز است. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). انا علی افاز و وفاز کاشاح و وشاح ، یعنی من بررفتنم. ( منتهی الارب ). وثب. ( نشوءاللغة ). الافز و القفز والافر و فر؛ الوثب. ( از ابوعمرو از نشوءاللغة ).

افز. [ اِ ف ِ ] ( اِخ ) شهر قدیمی ایونی در ساحل دریای اِژه. در آنجا معبد دیان که از عجایب هفت گانه عالم است ، بنا شده بود و آن را ارستر بسوزانید، و نسطوریوس در انجمن علمای مذهبی این شهر محکوم گردید. ویرانه های شهر مزبور هنوز باقیست. ( از لاروس ). و رجوع به افس شود.

افز. [ اَ ] (ع مص ) برجستن . مقلوب وفز است . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). انا علی افاز و وفاز کاشاح و وشاح ، یعنی من بررفتنم . (منتهی الارب ). وثب . (نشوءاللغة). الافز و القفز والافر و فر؛ الوثب . (از ابوعمرو از نشوءاللغة).


افز. [ اِ ف ِ ] (اِخ ) شهر قدیمی ایونی در ساحل دریای اِژه . در آنجا معبد دیان که از عجایب هفت گانه ٔ عالم است ، بنا شده بود و آن را ارستر بسوزانید، و نسطوریوس در انجمن علمای مذهبی این شهر محکوم گردید. ویرانه های شهر مزبور هنوز باقیست . (از لاروس ). و رجوع به افس شود.


فرهنگستان زبان و ادب

{LAD} [زبان شناسی] ← ابزار فراگیری زبان


کلمات دیگر: