کلمه جو
صفحه اصلی

مسهل


مترادف مسهل : کارکن، مسهله، منجز، منضج

برابر پارسی : کارکن، روان کن، شکمروان

فارسی به انگلیسی

purgative, physlc


cathartic, salts, aperient, laxative, purgative, purge, purger, physlc

aperient, laxative, purgative, purge, purger


عربی به فارسی

ضد يبوست , ملين


مترادف و متضاد

کارکن، مسهله، منجز، منضج


hydragogue (اسم)
مسهل

purgative (صفت)
مسهل، ضد یبوست، تطهیری، کارکن، پاکساز، پالایشی

aperient (صفت)
مسهل، داروی ملین

physic (صفت)
مسهل، فطری

cathartic (صفت)
مسهل، تصفیه کننده، ضد یبوست، روان پاکساز

expellant (صفت)
مسهل، دافع، خارج کننده

expellent (صفت)
مسهل، دافع، خارج کننده

فرهنگ فارسی

داروی ملین که معده وروده هاراپاک کندولینت بدهد
( اسم ) آسان کننده سهل گیرنده
نعت مفعولی از تسهیل سبک کرده شده

فرهنگ معین

(مُ هِ ) [ ع . ] (اِفا. ) هرچیزی که باعث شکم روی شود.

لغت نامه دهخدا

مسهل . [ م ُ هََ ] (ع ص ) شکم رانده شده . داروی مسهل داده شده . || گرفتار شکم روش . (ناظم الاطباء).


مسهل . [ م ُ س َهَْ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسهیل . نرم و آسان گرداننده . (ناظم الاطباء). آسان کننده . سهل گیرنده .


مسهل . [ م ُ س َهَْ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسهیل . سبک کرده شده . آسان کرده شده . (ناظم الاطباء) : کشف و بیان این معانی میسر و مسهل گشته چگونه شاید که حال آن معطل و مهمل ماند. (جامع التواریخ رشیدی ). || نرم شده . (ناظم الاطباء).


مسهل. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ،اِ ) شکم نرم کننده. ( ناظم الاطباء ). داروی شکم راننده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شکم راننده. هر چیز که شکم را براند و اسهال آورد. ( ناظم الاطباء ). دوائی که شکم را جاری کند. ( آنندراج ) ( غیاث ). دارو که شکم براند. ( مهذب الاسماء ). آن دارو که شکم را براند. ( دهار ). دوائی که رطوبات عروق و اعضاء دیگررا بسوی امعاء کشد و از براز بیرون کند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). کارکن. داروی کار. هرچه اخراج فضول از طریق امعاء نماید. آنچه شکم براند، مقابل قابض. راننده شکم از داروها. شکم ران. داروی راننده شکم. داروی شکم ران. سهول. داروئی که معده و روده ها را تطهیر کند و فضلات را از شکم براند. سرقدم برنده :
آن کس که یکی مسهل و داروی تو خورده ست
مانند فرشته نشود هرگز بیمار.
سنائی.

مسهل. [ م ُ هََ ] ( ع ص ) شکم رانده شده. داروی مسهل داده شده. || گرفتار شکم روش. ( ناظم الاطباء ).

مسهل. [ م ُ س َهَْ هَِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تسهیل. نرم و آسان گرداننده. ( ناظم الاطباء ). آسان کننده. سهل گیرنده.

مسهل. [ م ُ س َهَْ هََ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از تسهیل. سبک کرده شده. آسان کرده شده. ( ناظم الاطباء ) : کشف و بیان این معانی میسر و مسهل گشته چگونه شاید که حال آن معطل و مهمل ماند. ( جامع التواریخ رشیدی ). || نرم شده. ( ناظم الاطباء ).

مسهل . [ م ُ هَِ ] (ع ص ،اِ) شکم نرم کننده . (ناظم الاطباء). داروی شکم راننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شکم راننده . هر چیز که شکم را براند و اسهال آورد. (ناظم الاطباء). دوائی که شکم را جاری کند. (آنندراج ) (غیاث ). دارو که شکم براند. (مهذب الاسماء). آن دارو که شکم را براند. (دهار). دوائی که رطوبات عروق و اعضاء دیگررا بسوی امعاء کشد و از براز بیرون کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). کارکن . داروی کار. هرچه اخراج فضول از طریق امعاء نماید. آنچه شکم براند، مقابل قابض . راننده ٔ شکم از داروها. شکم ران . داروی راننده ٔ شکم . داروی شکم ران . سهول . داروئی که معده و روده ها را تطهیر کند و فضلات را از شکم براند. سرقدم برنده :
آن کس که یکی مسهل و داروی تو خورده ست
مانند فرشته نشود هرگز بیمار.

سنائی .



فرهنگ عمید

ویژگی غذا یا دارویی که معده و روده ها را پاک کند و لینت بدهد.

پیشنهاد کاربران

سهل کننده دفع

ملین


کلمات دیگر: