مترادف تک : تنها، طاق، فرد، منفرد، یگانه ، عزب، مجرد، تاخت، تک، تهاجم، حمله، هجوم، یورش ، دو، دویدن، بی نظیر، بی مثل، بی همال، بی مانند، فرید، وحید، ته، قعر، اندک، قلیل، کم
متضاد تک : جفت، زوج، پاتک، دفاع
point, tip, bill, beak
bottom
running, run
single, lone, unique
alone, beak, charge, desolate, distinct, offensive, individual, lone, lonely, mono-, odd, offense, one, one-off, onset, particular, push, single, singleton, singly, sole, solitary, solo, special, strike, unaccompanied, uni-, unique, unity
صفت ≠ جفت، زوج
تنها، طاق، فرد، منفرد، یگانه ≠ عزب، مجرد
۱. تنها، طاق، فرد، منفرد، یگانه ≠ جفت، زوج
۲. عزب، مجرد
۳. تاخت، تک، تهاجم، حمله، هجوم، یورش ≠ پاتک، دفاع
۴. دو، دویدن
۵. بینظیر، بیمثل، بیهمال، بیمانند، فرید، وحید
۶. ته، قعر
۷. اندک، قلیل، کم
(تَ) [ په . ] (ص .) اندک ، کم ، قلیل .
(تِ) (اِ.) ساج .
( ~.) [ قس . تق ] (اِصت .) 1 - زدن دست بر کنار تخته نرد که کعبتین درست بنشیند. 2 - هر قسم زدن (عموماً).
(تُ) (اِ.) 1 - منقار مرغ ، نوک پرنده . 2 - تیزی سر چیزی مانند نوک سوزن و خنجر.
( ~.) (اِ.) 1 - گیاهی است که در گندم زار روید و آن سخت تر از گیاه گندم باشد. 2 - گیاهی است که در میان آب روید و در مصر از آن کاغذ می ساختند، حفأة .
( ~.) (ص . اِ.) تنها، یگانه .
( ~.) [ په . ] (اِ.) دو، دویدن .
(لغت فرس ایضاً).
مولوی .
فرالاوی .
شاکر بخاری .
دقیقی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
فرخی .
فرخی .
فرخی .
فرخی .
عنصری .
عنصری (از آنندراج ).
منوچهری .
منوچهری .
اسدی .
اسدی .
(گرشاسبنامه ).
(گرشاسبنامه ).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
سنائی .
سید حسن غزنوی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
عطار.
سعدی .
سعدی .
سعدی .
(بوستان ).
(بوستان ).
امیرخسرو.
منوچهری .
منوچهری .
منوچهری .
نظامی .
(گرشاسبنامه ).
(یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
(انجمن آرا).
منوچهری .
ناصرخسرو.
سوزنی .
خاقانی .
مولوی .
تک . [ ت َک ک ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پا سپر کردن کسی را تا سرش بشکند. || اثر کردن نبیذ در کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ صوت ) عمل تیک تاک در ساعت . (از دزی ج 1 ص 149).
تک . [ ت ِ ] (اِ) تکه ٔ طعام باشد که بعربی لقمه خوانند. (برهان ). تکه ٔ طعام باشد و آنرا کراس نیز خوانند و بتازی لقمه خوانند. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). || بمعنی پیش و نزدیک هم آمده است . (برهان ). بمعنی پیش باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). پیش و نزدیک . (ناظم الاطباء).
تک . [ ت ُ ] (اِ) منقار جانوران . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). منقار پرندگان . (ناظم الاطباء). منقار مرغان و جانوران . (انجمن آرا) (آنندراج ). طبری ، تک . گیلکی ، توک . سمنانی ، تیک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
- تک کسی را چیدن ؛ در تداول عامه ، تک کسی را قیچی کردن ، او را با گفتاری سخت متنبه کردن . جواب او را گفتن یا عتابی کردن که دیگر آن گفته نگوید یا آن دعوی نکند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || نوک خنجر و نیزه و امثال آن بود. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || ذروه . قله . بلندترین جای چیزی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || نیش قلم . (یادداشت ایضاً). || باریکترین قسمت چیزی در آخر آن از سوی طول . (یادداشت ایضاً).
- تک قیچی ؛ ریزه های جامه و کاغذ و چرم و جز آن .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- جان به تک پا بیرون بردن ؛با فرار جان به سلامت بردن . (یادداشت ایضاً).
|| چراغی که اندک نور داشته باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
۱. تنها؛ یکه.
۲. یگانه.
۳. کم؛ اندک.
〈 تکتک: (قید) یکییکی.
۱. [مقابلِ پاتک] (نظامی) حمله.
۲. = تگ
〈 تکوپو: = تکاپو ◻︎ هزار گونه غم از هر سوییست دامنگیر / هنوز در تکوپوی غم دگر میگشت (سعدی۲: ۶۰۸).
〈 تکوتاز: دو و تاخت؛ به هر سو تاختن و دویدن.
〈 تکودو: = تکاپو
۱. دنباله.
۲. [قدیمی] ته؛ پایین؛ قعر.
تکه؛ لقمۀ طعام.
۱. نوک؛ منقار.
۲. تیزی سر چیزی، مثل نوک سوزن، خنجر، نیزه، و امثال آنها.
۱قیم ۲پایه چوبی تکیه گاه پرچین
۱لب – دهان ۲منقار – نوک هر چیزی ۳صدایی که از شکستن چیزی ...
۱نوک – نوک کوه،درخت یا هر چیز مرتفع ۲انتها
۱گوسفندی که از گله جدا مانده و گم شده باشد ۲انتها و انفرادی ...