کلمه جو
صفحه اصلی

ملس


مترادف ملس : میخوش، ترش شیرین

فارسی به انگلیسی

sweet-and-sour, dry, subacid

subacid


dry


مترادف و متضاد

sour-sweet (صفت)
میخوش، ملس

sweet-and-sour (صفت)
میخوش، ملس، ترش و شیرین

میخوش، ترش شیرین


فرهنگ فارسی

میخوش، ترش وشیرین، میوهای که طعمش ترش وشیرین باشد
۱ - ( صفت ) آنچه مزه ای بین ترش و شیرین دارد میخوش [ انار ملس ] . ۲ - ( اسم ) مزه بین ترش و شیرین .
صاف و هموار

فرهنگ معین

(مَ لَ ) (ص . ) (عا. ) ترش و شیرین ، میوه ای که مزه ترش و شیرین دارد.

لغت نامه دهخدا

ملس . [ م َ ل َ ] (ع اِ) جای هموار. ج ، ملوس . املاس . جج ، امالیس . (از ذیل اقرب الموارد).


ملس . [ م َ ل ِ ] (ع ص ) صاف و هموار. (از دزی ج 2 ص 612).


ملس . [ م َ ل َ ] (ص ) ترش و شیرین . میخوش . مُزّ. بیشتر صفت انار آرند: انار ملس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملیس شود.


ملس. [ م َ ] ( ع مص ) راندن سخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || تند دویدن ماده شتر و جز آن. ( از اقرب الموارد ). || آمیختن و درهم شدن تاریکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): ملس الظلام ؛ آمیخته گردید تاریکی شب. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نرم و تابان شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بیرون کشیدن خایه قچقار و رگهای آن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ): ملس خصیتی الکبش ؛ بیرون کشید خایه های قچقار را. ( ناظم الاطباء ). || نرم کردن کسی را به زبان خود. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). مداهنه و تملق کردن. ( از اقرب الموارد ). || عقب ماندن سریع. ( از اقرب الموارد ). || رنده کردن. صاف وهموار کردن با رنده نجاری. ( از دزی ج 2 ص 612 ). || ( اِمص ) آمیختگی و اختلاط تاریکی و گویند: اتیته ملس الظلام. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

ملس. [ م َ ل َ ] ( ع اِ ) جای هموار. ج ، ملوس. املاس. جج ، امالیس. ( از ذیل اقرب الموارد ).

ملس. [ م َ ل َ ] ( ص ) ترش و شیرین. میخوش. مُزّ. بیشتر صفت انار آرند: انار ملس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ملیس شود.

ملس. [ م ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ املس و ملساء. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). صاف و هموار.( از دزی ج 2 ص 612 ). و رجوع به املس و ملساء شود.

ملس. [ م َ ل ِ ] ( ع ص ) صاف و هموار. ( از دزی ج 2 ص 612 ).

ملس . [ م َ ] (ع مص ) راندن سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تند دویدن ماده شتر و جز آن . (از اقرب الموارد). || آمیختن و درهم شدن تاریکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ): ملس الظلام ؛ آمیخته گردید تاریکی شب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نرم و تابان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بیرون کشیدن خایه ٔ قچقار و رگهای آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): ملس خصیتی الکبش ؛ بیرون کشید خایه های قچقار را. (ناظم الاطباء). || نرم کردن کسی را به زبان خود. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مداهنه و تملق کردن . (از اقرب الموارد). || عقب ماندن سریع. (از اقرب الموارد). || رنده کردن . صاف وهموار کردن با رنده ٔ نجاری . (از دزی ج 2 ص 612). || (اِمص ) آمیختگی و اختلاط تاریکی و گویند: اتیته ملس الظلام . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


ملس . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ املس و ملساء. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). صاف و هموار.(از دزی ج 2 ص 612). و رجوع به املس و ملساء شود.


فرهنگ عمید

ویژگی هر نوع خوردنی ترش وشیرین، به ویژه میوه، میخوش

دانشنامه عمومی

ملس (روستا). ملس (روستا) (به لاتین: Mäls) یک روستا در لیختن اشتاین است که در بالزرس واقع شده است.
فهرست شهرهای لیختن اشتاین
ملس ۴۷۲ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

گویش اصفهانی

تکیه ای: malas
طاری: malas
طامه ای: melas
طرقی: malas
کشه ای: malas
نطنزی: malas


گویش مازنی

۱انار میخوش ۲مزه ی ترش و شیرین


/males/ انار میخوش - مزه ی ترش و شیرین

واژه نامه بختیاریکا

لَبَک؛ لَوَک

جدول کلمات

ترش و شیرین

پیشنهاد کاربران

مز

Subasid

هنگامی که دو صفت متضاد باهم جمع شوند و حاصل آندو دلچسب باشد . هوای ملس یعنی نه خیلی سردونه خیلی گرم . مزه ملس یعنی نه خیلی ترش و نه خیلی شیرین

مَلَسیدن.
ملساندن چیزی.


کلمات دیگر: