مترادف خشک مغز : احمق، بی عقل، خشک سر، دیوانه وش، کله خشک، تندخو، سودایی، عصبی
خشک مغز
مترادف خشک مغز : احمق، بی عقل، خشک سر، دیوانه وش، کله خشک، تندخو، سودایی، عصبی
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
خرف، کودن، خشک مغز
خشک مغز، بی مخ، بی مغز
خشک مغز
خشک مغز، بی مخ
کودن، خشک مغز، بی ذوق
احمق، بیعقل، خشکسر، دیوانهوش، کلهخشک
تندخو، سودایی، عصبی
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - تند خود سودایی . ۲ - دیوانه وش احمق خل .
فرهنگ معین
( ~. مَ ) ۱ - تندخو. ۲ - احمق ، خل .
لغت نامه دهخدا
خشک مغز. [ خ ُ م َ ] ( ص مرکب ) خشک سر که دیوانه وش و تندخوی باشد. ( از برهان قاطع ). دیوانه و سودائی مزاج و کله خشک. ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ) ( غیاث اللغات ) :
قمری درویش حال بود ز غم خشک مغز
نسرین کان دید کرد لخلخه رایگان.
مردکی خشک مغز را دیدم
رفته در پوستین صاحب جاه.
قمری درویش حال بود ز غم خشک مغز
نسرین کان دید کرد لخلخه رایگان.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 332 ).
|| هرزه گو. ( آنندراج ) : مردکی خشک مغز را دیدم
رفته در پوستین صاحب جاه.
سعدی ( گلستان ).
فرهنگ عمید
فاقد توانایی دریافت افکار جدید، قشری.
۲. یاوه گو.
۲. یاوه گو.
پیشنهاد کاربران
متصلب
کلمات دیگر: