دهان بند نهادن بر دهن . یا فدام بر ابریق نهادن .
فدم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فدم. [ ف َ ] ( ع ص ) گنگلاج. ( منتهی الارب ). گران زبان. ( دستوراللغه ). درمانده در سخن از کندی و کمی فهم و هوش. ( از اقرب الموارد ). بعیدالفطنة. ( اقرب الموارد از مصباح ). || مرد گول درشت بدخوی. ( منتهی الارب ). مرد درشتخوی احمق. ( اقرب الموارد ). ج ، فِدام. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سرخ سیررنگ.( منتهی الارب ). سرخ سیررنگ. آنچه سرخی آن شدید نباشد. || خبز فدم ؛ نان سفت. ( اقرب الموارد ).
فدم. [ ف َ ] ( ع مص ) دهان بند نهادن بر دهن. ( منتهی الارب ). || فدام بر ابریق نهادن. ( اقرب الموارد ). رجوع به فدام شود.
فدم. [ ف َ ] ( ع مص ) دهان بند نهادن بر دهن. ( منتهی الارب ). || فدام بر ابریق نهادن. ( اقرب الموارد ). رجوع به فدام شود.
فدم . [ ف َ ] (ع ص ) گنگلاج . (منتهی الارب ). گران زبان . (دستوراللغه ). درمانده در سخن از کندی و کمی فهم و هوش . (از اقرب الموارد). بعیدالفطنة. (اقرب الموارد از مصباح ). || مرد گول درشت بدخوی . (منتهی الارب ). مرد درشتخوی احمق . (اقرب الموارد). ج ، فِدام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سرخ سیررنگ .(منتهی الارب ). سرخ سیررنگ . آنچه سرخی آن شدید نباشد. || خبز فدم ؛ نان سفت . (اقرب الموارد).
فدم . [ ف َ ] (ع مص ) دهان بند نهادن بر دهن . (منتهی الارب ). || فدام بر ابریق نهادن . (اقرب الموارد). رجوع به فدام شود.
دانشنامه عمومی
فدم (قیر و کارزین)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان قیر و کارزین در استان فارس ایران است.
این روستا در دهستان فتح آباد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
این روستا در دهستان فتح آباد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
wiki: فدم
پیشنهاد کاربران
فدم یعنی کسی که در انتقال یا بیان دانش خود عاجزه. ادم نادان در سخن گفتن. ناتوان در سخن گفتن
فدم یعنی گنگ . هدایت المتعلمین ص 254
فدم بلید کند فهم را گویند.
کلمات دیگر: