مترادف ملوان : جاشو، دریانورد، کشتیبان، ملاح، ناوبان، ناوکار، شب وروز
ملوان
مترادف ملوان : جاشو، دریانورد، کشتیبان، ملاح، ناوبان، ناوکار، شب وروز
فارسی به انگلیسی
sailor
jack-tar, sailor, seafarer, seafaring, seaman
فارسی به عربی
بحار , فم
مترادف و متضاد
شبوروز
جاشو، دریانورد، کشتیبان، ملاح، ناوبان، ناوکار
۱. جاشو، دریانورد، کشتیبان، ملاح، ناوبان، ناوکار
۲. شبوروز
خرخره، تکه، دهان، کلوخه، مقدار بزرگ و زیاد، ملوان، یک دهن غذا، تخته کف
ملوان، ملاح، دریا نورد، قایق بادبانی، ناوی
ملوان، جاشو
ملوان، دریا نورد، بحر پیما
ملوان، ملاح، دریا نورد، کشتیران
ملوان، ملاح، دریا نورد، قایق بادبانی، ناوی
ملوان، ملاح
ملوان، جزو افراد تفنگداران دریایی
ملوان
فرهنگ فارسی
ملاح، ناوبر، ملاح درکشتیهای تجارتی
( اسم ) تثنیه ملا شب و روز
( اسم ) تثنیه ملا شب و روز
فرهنگ معین
(مَ لَ ) (ص . ) ملاح ، دریانورد، ناوبر در کشتی های تجاری (فره ).
( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) تثنیة ملا (ملأ )، شب و روز.
( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) تثنیة ملا (ملأ )، شب و روز.
(مَ لَ) (ص .) ملاح ، دریانورد، ناوبر در کشتی های تجاری (فره ).
( ~.) [ ع . ] (اِ.) تثنیة ملا (ملأ)؛ شب و روز.
لغت نامه دهخدا
ملوان . [ م َ ل َ ] (اِ) ناوبر در کشتیهای تجارتی . (فرهنگستان ). || دریانورد. ملاح .
ملوان . [ م َ ل َ ](ع اِ) شب و روز. (مهذب الاسماء) (دهار). شب و روز. واحد آن مَلا است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شب و روز یا قسمتی از آن دو. (از اقرب الموارد). به صیغه ٔ تثنیه ، شب و روز. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملوین شود.
- امثال :
من لم یؤدبه الابوان یؤدبه الملوان . (امثال و حکم ص 1749). نظیرِ: نعم المؤدب الزمان :
ای نیاموخته ادب ز ابوان
ادب آموز زین پس از ملوان .
رجوع به همین مآخذ شود.
- امثال :
من لم یؤدبه الابوان یؤدبه الملوان . (امثال و حکم ص 1749). نظیرِ: نعم المؤدب الزمان :
ای نیاموخته ادب ز ابوان
ادب آموز زین پس از ملوان .
سنائی (از امثال و حکم ایضاً).
رجوع به همین مآخذ شود.
ملوان. [ م َ ل َ ]( ع اِ ) شب و روز. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). شب و روز. واحد آن مَلا است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شب و روز یا قسمتی از آن دو. ( از اقرب الموارد ). به صیغه تثنیه ، شب و روز. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ملوین شود.
- امثال :
من لم یؤدبه الابوان یؤدبه الملوان . ( امثال و حکم ص 1749 ). نظیرِ: نعم المؤدب الزمان :
ای نیاموخته ادب ز ابوان
ادب آموز زین پس از ملوان.
ملوان. [ م َ ل َ ] ( اِ ) ناوبر در کشتیهای تجارتی. ( فرهنگستان ). || دریانورد. ملاح.
- امثال :
من لم یؤدبه الابوان یؤدبه الملوان . ( امثال و حکم ص 1749 ). نظیرِ: نعم المؤدب الزمان :
ای نیاموخته ادب ز ابوان
ادب آموز زین پس از ملوان.
سنائی ( از امثال و حکم ایضاً ).
رجوع به همین مآخذ شود.ملوان. [ م َ ل َ ] ( اِ ) ناوبر در کشتیهای تجارتی. ( فرهنگستان ). || دریانورد. ملاح.
فرهنگ عمید
ملاح در کشتی های تجارتی، ملاح، ناوبر.
دانشنامه عمومی
مَلَوان کسی است که در هدایت یا کمک در عملیات تعمیر و نگهداری یا خدمات در شناورها بر روی آب و در بندرگاه ها نقش دارد. این اصطلاح در مورد دریانوردان حرفه ای، کارکنان نظامی و سربازان شاغل در نیروی دریایی، ملوانان تفریحی و ملوانان ماهیگیر کاربرد دارد.
دریانوردی
قایق
کشتی
قایق بادبانی
بندرگاه
لنگرگاه
باشگاه فوتبال ملوان بندر انزلی
ملوان زبل
باشگاه فوتبال ملوان جوان رشت
نیروی دریایی
دریانوردی
قایق
کشتی
قایق بادبانی
بندرگاه
لنگرگاه
باشگاه فوتبال ملوان بندر انزلی
ملوان زبل
باشگاه فوتبال ملوان جوان رشت
نیروی دریایی
wiki: ملوان
جاشور - پایین ترین پست سازمانی در کشتی های تجاری سکان دار و نظافت چی پل فرماندهی
واژه نامه بختیاریکا
اَو باز
پیشنهاد کاربران
ملوان واژه ای کوردی است به معنای کسی که در آب شنا میکند. مله : شنا مله وان یعنی شناگر
ملوان به معنای شناگر مرکب از دو کلمه مَلِهْ ( به معنای شنا ) و وان پسوند فاعلی به معنای ( گر ) می باشد.
مَله وان مَله : شنا در زبان کردی وان : نشانه فاعلی است در زبان کردی و در کل به معنی شناگر است
ملوان کلمه ای کردیست . مله به معنای شنا و وان شناسه فاعلی ست که میشه ملوان رو شناگر ترجمه کرد
کلمات مشابه
شاخه وان= کوه نورد
درگا وان = دربان
کلمات مشابه
شاخه وان= کوه نورد
درگا وان = دربان
در زبان کردی ایلامی به کسی که شناگر است میگویند " مل آو" . که بر گرفته از " مل " به معنی جانور یا حشره است " توضیح: به ملخ هم مل میگویند" و کلمه ی " آو" که همان " آب " است . یعنی در واقع کسی که شنا بلد است مثل جانور دریایی یا آبزی دریایی مورد مثال قرار گرفته شده. که البته بعدها به " ملون " یا ملوان در بین اعراب تغییر یافته. حتی اکنون هم بین برخی از هموطنان استان ایلامی به کسی که " دوش گرفته یا حمام رفته است" میگویند که فلانی رفته " مالو " یا " مال آو" بکند. که برگرفته از همان " مل آو" است
آب نورد
بسیاری ازواژگان که دهخدا ترجمه کرده نخست عربی را و سپس همان واژه را درفارسی معنی نموده مانند همین واژه . راستی راستی براش متاسفم! فرهنگ نامه شان فرهنگ عربی اَست یافارسی؟
ملوان = مله ( شنا کردن ) وان ( پسوند فاعلی )
بسیاری از واژه هایی که در پارسی کهن بکار می رفته امروزه یا منسوخ شده یا فقط شکلی از آن باقیمانده. گاهی این واژه ها در هم خانواده های زبان پارسی، مثلا در زبان کوردی باقیمانده. مانند همین مله که در پارسی فقط ملوانش باقیمانده اما در کوردی مله هنوز کاربرد دارد. مانند؛
فارسی: سوزن . . . . کوردی: درزی. . . . پارسی کهن: درزی ( درزی در کوزه افتاد - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - قابوسنامه )
فارسی: قد. . . . . . . . کوردی:بالا . . . . . . . . پارسی کهن بالا ( بالابلند عشوه گر سرو نازمن - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - حافظ )
فارسی: ادرار. . . . . . . کوردی: میز . . . . . . . پارسی کهن:میز ( یکی ایستاده بر دیواری میزه میکرد - - - - - - - - - - - - - - - - - - عبید زاکانی )
فارسی:بلند. . . . . . . کوردی:برز. . . . . . . . . پارسی کهن:برز ( ترا فر و برز است و فرزانگی. . نژاد و دل و بخت و مردانگی - - - - - - فردوسی )
فارسی:ثروتمند. . کوردی: دولتمند . . . پارسی کهن دولتمند ( هر که با اهل خود وفانکند - نشود دوست روی و دولتمند - - - سعدی )
بسیاری از واژه هایی که در پارسی کهن بکار می رفته امروزه یا منسوخ شده یا فقط شکلی از آن باقیمانده. گاهی این واژه ها در هم خانواده های زبان پارسی، مثلا در زبان کوردی باقیمانده. مانند همین مله که در پارسی فقط ملوانش باقیمانده اما در کوردی مله هنوز کاربرد دارد. مانند؛
فارسی: سوزن . . . . کوردی: درزی. . . . پارسی کهن: درزی ( درزی در کوزه افتاد - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - قابوسنامه )
فارسی: قد. . . . . . . . کوردی:بالا . . . . . . . . پارسی کهن بالا ( بالابلند عشوه گر سرو نازمن - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - حافظ )
فارسی: ادرار. . . . . . . کوردی: میز . . . . . . . پارسی کهن:میز ( یکی ایستاده بر دیواری میزه میکرد - - - - - - - - - - - - - - - - - - عبید زاکانی )
فارسی:بلند. . . . . . . کوردی:برز. . . . . . . . . پارسی کهن:برز ( ترا فر و برز است و فرزانگی. . نژاد و دل و بخت و مردانگی - - - - - - فردوسی )
فارسی:ثروتمند. . کوردی: دولتمند . . . پارسی کهن دولتمند ( هر که با اهل خود وفانکند - نشود دوست روی و دولتمند - - - سعدی )
شنا : تحریف آشنا به معنای آشنائی با فنون شنا کردن و در قدیم شنا کردن را مله و در اصطلاح عامیانه مَلُوی می گفتند این کلمه را در زبان اشوری مَلهو و در زبا ن عبری مَله می گفتند . ملوان یعنی شناگر یا کسی که راه و رسم شنا را بهتر می داند.
ملوان ، دریانورد : ( Sailor ) [اصطلاح دریانوردی] کسانی که شغل آنها دریانوردی بوده و به دریا و زندگی در آن آشنا باشند .
در گفتار لری:
مَلو یا مَلون = کسی که شنا کردن بلد باشد
مَلویی یا مَلونی = شنا کردن
مَلو یا مَلون = کسی که شنا کردن بلد باشد
مَلویی یا مَلونی = شنا کردن
این واژه در اصل سومری است؛
واژگان دف، دفتر ، دبیر، دیوان، مُزد، چوپان، گبر، هیکل، ملوان، آرزو، دوست، سومری هستند.
واژگان دف، دفتر ، دبیر، دیوان، مُزد، چوپان، گبر، هیکل، ملوان، آرزو، دوست، سومری هستند.
مه لاوه ن = ملوان
این کلمه کاملا ریشه در زبان لکی دارد
در زبان لکی مه لاوه ن و در زبان فارسی ملوان
کسی که در آب شنا می کند و یا شناور است
زبان لکی از کهن ترین و غنی ترینزبان های ایرانی است که با بیش از سی هزار واژه ثبت ملی شده است
زنده باد لک و لکستان بزدگ
این کلمه کاملا ریشه در زبان لکی دارد
در زبان لکی مه لاوه ن و در زبان فارسی ملوان
کسی که در آب شنا می کند و یا شناور است
زبان لکی از کهن ترین و غنی ترینزبان های ایرانی است که با بیش از سی هزار واژه ثبت ملی شده است
زنده باد لک و لکستان بزدگ
کلمات دیگر: