کلمه جو
صفحه اصلی

توقع


مترادف توقع : امید، انتظار، بیوس، تقاضا، چشم داشت، خواست، مدعا

برابر پارسی : چشمداشت، چشمداشت، خواسته، خواهش

فارسی به انگلیسی

expectation, request, begging


expectancy, expectation, request, begging

expectancy, expectation


فارسی به عربی

توقع

عربی به فارسی

پيش بيني , انتظار , سبقت , وقوع قبل از موعد مقرر , پيشدستي , اميد , توقع , احتمال , حاملگي , بارداري , چشم داشت , پيش بيني کردن


پيش بيني کردن , انتظار داشتن , پيشدستي کردن , جلوانداختن , پيش گرفتن بر , سبقت جستن بر , چشم داشتن , منتظر بودن , حامله بودن , پيشگويي کردن , قبلا پيش بيني کردن


مترادف و متضاد

امید، انتظار، بیوس، تقاضا، چشم‌داشت، خواست


expectation (اسم)
انتظار، توقع، چشم داشت

expectancy (اسم)
پیش بینی، انتظار، احتمال، حاملگی، امید، توقع، بارداری

expectance (اسم)
پیش بینی، انتظار، احتمال، حاملگی، امید، توقع، بارداری

۱. امید، انتظار، بیوس، تقاضا، چشمداشت، خواست
۲. مدعا


فرهنگ فارسی

انتظارحصول چیزی داشتن، درانتظاروقوع امری بودن
۱- ( مصدر ) چشم داشتنانتظار حصول امری را داشتن.۲ - ( اسم ) چشم داشت انتظار . جمع : توقعات .

فرهنگ معین

(تَ وَ قُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) چشم داشتن ، انتظار به دست آوردن چیزی یا انجام کاری را داشتن .

لغت نامه دهخدا

توقع. [ ت َ وَق ْ ق ُ ] ( ع مص ) چشم داشتن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ). چشم داشتن به وقوع چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). چشم داشت و امید و انتظار و آرزو در خواست. ( از ناظم الاطباء ). ترقب و انتظار. چشم داشت. بیوسیدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). و با لفظ داشتن و کردن مستعمل است.( آنندراج ) : غایت نادانی است... توقع دوستان... بی وفاداری. ( کلیله و دمنه ). توقع به کرم اخلاق خداوندی آن است که به بخشیدن خون او بر بنده منت نهند. ( گلستان ). توقع به کرم اخلاق مردان چنان است که یکی روز به نان و نمک با ما موافقت کنید. ( گلستان ).
گر گدا پیشرو لشکر اسلام بود
کافر از بیم توقع برود تا در چین.
سعدی ( گلستان ).
توقع براند ز هر مجلست
بران از خودت تا نراندکست.
سعدی ( بوستان ).
طمع بود شعرا را ز اسخیا لیکن
توقع از شعرا رسم اسخیا نبود.
سلمان ساوجی.
رجوع به ترکیبهای این کلمه شود.

فرهنگ عمید

۱. انتظار حصول چیزی داشتن.
۲. در انتظار وقوع امری بودن.
۳. چشمداشت.
۴. امید، خواهش.

فرهنگ فارسی ساره

چشمداشت


پیشنهاد کاربران

امید

مدعا

در طلب چیزی بودن

برابر پارسی توقع داشتن یا انتظار داشتن از کسی، چشم دوختن یا چشم داشتن

چشم=

امید، چنانکه گویند: چشم آن دارم ؛ یعنی : امید آن دارم. ( انجمن آرا ) . بمعنی امید. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) . امید و توقع. ( غیاث ) . امید و توقع و انتظار. ( ناظم الاطباء ) . چشمداشت. آرمان. آرزو :
تا بمن امید هدایت کراست
یا بخدا چشم عنایت کراست.
نظامی.
هر کسی را ز لبت چشم تمنائی هست
من خود این بخت ندارم که زبانم باشد.
سعدی.
هرآنکه تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت
دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست.
سعدی.
ای که در دلق ملمع طلبی نقد حضور
چشم سرّی عجب از بیخبران میداری.
حافظ.
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی بمن ده تا بیاسایم دمی.
حافظ.
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتم.
حافظ.
ز هیچ یار مرا چشم آشنایی نیست
شکسته جانم و امید مومیایی نیست.
باقر کاشی ( از آنندراج ) .
روا مدار که گردد مزید خواهش غیر
نوازش ستمی کز تو چشم بود مرا.
قدسی ( از آنندراج ) .
رجوع به چشمداشت و چشم داشتن شود.


کلمات دیگر: