بالستان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بالستان. [ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دول بخش حومه شهرستان ارومیّه که در 56 هزارگزی جنوب خاوری ارومیّه و 3 هزارگزی باختر شوسه ارومیّه به مهاباد در دره واقع است. ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 300 تن سکنه ، آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و چغندر و توتون و انگور و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
بالستان . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دول بخش حومه ٔ شهرستان ارومیّه که در 56 هزارگزی جنوب خاوری ارومیّه و 3 هزارگزی باختر شوسه ٔ ارومیّه به مهاباد در دره واقع است . ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 300 تن سکنه ، آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و چغندر و توتون و انگور و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
بالستان . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیگیجه بخش مرکزی شهرستان سراب که در 21 هزارگزی شمال باختری سراب و 3 هزارگزی راه شوسه ٔ سراب به تبریز در جلگه واقع است . ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 815 تن سکنه ، آب آن از رودخانه ٔ محلی تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
دانشنامه عمومی
بالستان (سراب) روستایی در شهرستان سراب، استان آذربایجان شرقی، ایران
پیشنهاد کاربران
و بالستان ( جایی که پر از عسل است ) بالی یر
خورسند و بالستان باید بودن و این کارزار و خونریزی بباید هشتن ( رها کردن )
کارنامه اردشیر پاپکان
انوشه باشید