مترادف سوژه : مطلب، موضوع، مضمون، مفاد، فاعل
سوژه
مترادف سوژه : مطلب، موضوع، مضمون، مفاد، فاعل
مترادف و متضاد
۱. مطلب، موضوع
۲. مضمون، مفاد
۳. فاعل
فرهنگ فارسی
تکه پارچه که زیربغل پیراهن یامیان شلواربدوزند، موضوع، مضمون، مبحث، زمینه، آنچه روی آن بحث کنند
( اسم ) آن چه که درباره آن بحث یا آزمایش کنند موضوع . توضیح احتراز از این کلمه بیگانه اولی است .
خشتک پیراهن و جامه و آنرا بغلک نیز گویند خشتک جامه و سوجه خشتک پیراهن آن پارچه که از سر تریز ببرند تا خشتک بر آن دوزند
( اسم ) آن چه که درباره آن بحث یا آزمایش کنند موضوع . توضیح احتراز از این کلمه بیگانه اولی است .
خشتک پیراهن و جامه و آنرا بغلک نیز گویند خشتک جامه و سوجه خشتک پیراهن آن پارچه که از سر تریز ببرند تا خشتک بر آن دوزند
فرهنگ معین
(ژِ ) [ فر. ] (اِ. ) موضوع ، آن چه که دربارة آن بحث یا آزمایش کنند.
لغت نامه دهخدا
سوژه. [ ژَ / ژِ ] ( اِ ) خشتک پیراهن و جامه و آنرا بغلک نیز گویند. ( برهان ). خشتک جامه و سوجه. ( فرهنگ رشیدی ). خشتک پیراهن. ( آنندراج ). خشتچه : سوژه پیرهن و جبه. ( فرهنگ اسدی ). || آن پارچه که از سر تریز ببرند، تا خشتک بر آن دوزند. ( برهان ) ( فرهنگ رشیدی ). || نوعی از رستنی باشد مانند اسفناج و آنرا در آشها کنند و به عربی قثاء بری خوانند و اهل خراسان برغست گویند. ( برهان ). رجوع به سوزه شود.
سوژه. [ ژِ ] ( فرانسوی ، اِ ) آنچه که درباره آن بحث یا آزمایش کنند. موضوع. ( فرهنگ فارسی معین ).
سوژه. [ ژِ ] ( فرانسوی ، اِ ) آنچه که درباره آن بحث یا آزمایش کنند. موضوع. ( فرهنگ فارسی معین ).
سوژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) خشتک پیراهن و جامه و آنرا بغلک نیز گویند. (برهان ). خشتک جامه و سوجه . (فرهنگ رشیدی ). خشتک پیراهن . (آنندراج ). خشتچه : سوژه ٔ پیرهن و جبه . (فرهنگ اسدی ). || آن پارچه که از سر تریز ببرند، تا خشتک بر آن دوزند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). || نوعی از رستنی باشد مانند اسفناج و آنرا در آشها کنند و به عربی قثاء بری خوانند و اهل خراسان برغست گویند. (برهان ). رجوع به سوزه شود.
سوژه . [ ژِ ] (فرانسوی ، اِ) آنچه که درباره ٔ آن بحث یا آزمایش کنند. موضوع . (فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
موضوع، مضمون.
دانشنامه عمومی
سوژِه (به انگلیسی: Subject)، در فلسفه، موجودی دارای تجربه و وجدان است که اُبژِه را مشاهده می کند. رجوع به سوژه به عنوان تنها تکیه گاه درک ذهنی برای حذف شکّیات در فلسفه اوّلین بار توسط دکارت مطرح شد و بعدها سوژه جایگاه تثبیت شده ای در مباحث فلسفه و روان شناسی پیدا کرد.
wiki: سوژه
دانشنامه آزاد فارسی
سوژه (ح ۱۰۸۱ـ۱۱۵۱م)(Suger)
تاریخ نگار و دولتمرد فرانسوی. در جنگ صلیبی دوم۱ نایب السلطنۀ فرانسه بود. در ۱۱۲۲م به ریاست دیر سن دنی۲ پاریس منصوب شد و مشاور و همچنین شرح حال نویس لوئی ششم و لوئی هفتم بود. وی با تجدید بنای دیر سن دنی آن را به نخستین بنای مُعْظم سبک گوتیک۳ بدل ساخت.
Second CrusadeSt DenisGothic
تاریخ نگار و دولتمرد فرانسوی. در جنگ صلیبی دوم۱ نایب السلطنۀ فرانسه بود. در ۱۱۲۲م به ریاست دیر سن دنی۲ پاریس منصوب شد و مشاور و همچنین شرح حال نویس لوئی ششم و لوئی هفتم بود. وی با تجدید بنای دیر سن دنی آن را به نخستین بنای مُعْظم سبک گوتیک۳ بدل ساخت.
Second CrusadeSt DenisGothic
wikijoo: سوژه_(ح_۱۰۸۱ـ۱۱۵۱م)
سوژه (موسیقی). سوژه (موسیقی)(subject)
در موسیقی، ملودی اصلی یک اثر، مشابه تِم. این اصطلاح به خصوص برای توصیف ایده های موسیقایی اصلیِ موجود در هریک از موم مان های فرم سونات، مثلاً سوژۀ اول یا سوژۀ دوم، استفاده می شود. در ضمن برای توصیف ملودی آغازین یک فوگ نیز به کار می رود که به صورت تقلیدی (ایمیتاسیون) در تمامی بخش های آوایی ظاهر می شود. هر فوگ فقط یک سوژه دارد، مگرآن که دوتایی یا سه تایی باشد.
در موسیقی، ملودی اصلی یک اثر، مشابه تِم. این اصطلاح به خصوص برای توصیف ایده های موسیقایی اصلیِ موجود در هریک از موم مان های فرم سونات، مثلاً سوژۀ اول یا سوژۀ دوم، استفاده می شود. در ضمن برای توصیف ملودی آغازین یک فوگ نیز به کار می رود که به صورت تقلیدی (ایمیتاسیون) در تمامی بخش های آوایی ظاهر می شود. هر فوگ فقط یک سوژه دارد، مگرآن که دوتایی یا سه تایی باشد.
wikijoo: سوژه_(موسیقی)
پیشنهاد کاربران
موضوع
برابرنهاد ( مترادف ) واژه << سوژه>> واژه بسیار زیبا و درخور <<درون آخته>> و برابرنهاد واژه <<ابژه>> واژه<<برون آخته>> می باشد. می توان بروآخته و دروآخته نیز بکار برد. این واژگان از دو نسک ( کتاب ) سنجش خرد ناب کانت و تراکتاتوس ویتگنشتاین هر دو ترگویه ای از بزرگمرد شمس الدین ادیب سلطانی برگرفته شده است.
روانشناسی:تصویر ابژه در ذهن
کانون - نقطه توجه - ویژه - تمرکز - قاب - نقطه ویژه - کانون توجه - نقطه نظر
برابر های فارسی
درآخته: subject
برآخته: object
آخته از فعل آههیختن یا آختن یعنی چیزی را درون چیزی دیگر بیرون کشیدن.
درآخته: subject
برآخته: object
آخته از فعل آههیختن یا آختن یعنی چیزی را درون چیزی دیگر بیرون کشیدن.
کلمات دیگر: