کلمه جو
صفحه اصلی

سیلی زدن


مترادف سیلی زدن : توگوشی زدن، کشیده زدن، چک زدن، سیلی نواختن، صدمه زدن، لطمه دیدن

فارسی به انگلیسی

buffet, cuff, slap, smack, to give a slap(to)

to give a slap(to)


buffet, cuff, slap, smack


فارسی به عربی

صفعة , صندوق

مترادف و متضاد

box on the ear (فعل)
سیلی زدن

slap in the face (فعل)
سیلی زدن

spat on the face (فعل)
سیلی زدن

توگوشی زدن، کشیده زدن، چک زدن، سیلی نواختن


صدمه‌زدن، لطمه دیدن


۱. توگوشی زدن، کشیده زدن، چک زدن، سیلی نواختن
۲. صدمهزدن، لطمه دیدن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) وارد آوردن سیلی بر صورت شخصی لطمه زدن .

لغت نامه دهخدا

سیلی زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) پشت گردنی زدن کسی را. ( ناظم الاطباء ). وارد آوردن سیلی بر صورت شخصی. لطمه زدن. ( فرهنگ فارسی معین ). کشیده زدن. صفع :
آن یکی زد سیلئی مر زید را
حمله کرد او هم برای کید را.
مولوی.
از دست دیگری چه شکایت کند کسی
سیلی بدست خویش زند بر قفای خویش.
سعدی.

پیشنهاد کاربران

لمده


کلمات دیگر: