مترادف سند : برگه، بنچاق، قباله، قواله، قولنامه، مدرک، حجت، معیار، ملاک، مناط، نمودار، بهانه، دستاویز، مستمسک | حرام زاده، سندره، زنازاده، روسپی زاده، ولدالزنا، ناپاک زاده، بچه نامشروع
برابر پارسی : بنچاک، بنچک، تزده، دستک، دبیزه
document, deed, promissory note, bill
the Indus River
act, certificate, document, documentation, indenture, proof, record, testament, voucher
برگه، بنچاق، قباله، قواله، قولنامه، مدرک
حجت، معیار، ملاک، مناط
نمودار
بهانه، دستاویز، مستمسک
صفت
حرامزاده، سندره، زنازاده، روسپی زاده، ولدالزنا، ناپاکزاده
بچهنامشروع
۱. برگه، بنچاق، قباله، قواله، قولنامه، مدرک
۲. حجت، معیار، ملاک، مناط
۳. نمودار
۴. بهانه، دستاویز، مستمسک
۱. حرامزاده، سندره، زنازاده، روسپی زاده، ولدالزنا، ناپاکزاده
۲. بچهنامشروع
هرنوع دبیزهای که وجه حقوقی یا تاریخی یا سازمانی آن غالب باشد
(س ) (اِ.) بچه ای که از سر راه بردارند، حرامزاده .
(سَ نَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - چیزی که به آن اعتماد کنند. 2 - نوشته ، مدرک ؛ ج . اسناد.
فردوسی .
سند. [ س َ ن َ ] (ع مص ) منسوب شدن بچیزی پشت به پشت . (غیاث ) (آنندراج ). || نسبت کردن چیزی را بچیزی . (غیاث ).
مولوی .
منجیک .
منجیک .
فردوسی .
اسدی .
اسدی .
انوری .
سند. [ س ِ ] (اِخ ) ابن علی مأمونی ، مکنی به ابوالطیب منجم ، معاصر مأمون عباسی است . مردی فاضل و عالم بعلم ارصاد و عمل به آلات رصدیه و تسییر نجوم بوده است و بمصاحبت مأمون رسید و مأمون وی را به اصلاح آلات رصدیه گماشت . وی در بغداد به رصد اشتغال جست و به امتحان مواضع کواکب پرداخت ولی رصد تمام نشده بود که مأمون درگذشت (218 هَ . ق .). و بدین سبب عمل رصد ناقص ماند؛ سندبن علی زیجی تنظیم کرده بود که بنابه قول ابن قفطی تا زمان وی (646 هَ. ق .) مورد عمل بوده است . سند ابتدا یهودی بود سپس بدست مأمون اسلام آورده است . از کتب اوست : المتوصلات و المتوسطات القواطع، کتاب الحساب الهندی ، کتاب الجمع و التفریق ، کتاب الجبر و المقابله . و نیز گویند کتاب المدخل در نجوم که ابومعشر بخود نسبت کرد و نیز التسع مقالات فی الموالید و کتاب القرانات که به ابن بازیار نسبت کنند از اوست . رجوع به گاهنامه ، عیون الانباء ج 1 صص 207 - 208 و ص 220 التفهیم ابوریحان ص 162، 163، 164، تاریخ الحکماء قفطی ، طبقات الامم قاضی صاعد اندلسی و تاریخ علوم عقلی تألیف صفا ص 113 شود.
سند. [ س ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است به اندلس . (منتهی الارب ).
فردوسی .
فردوسی .
عنصری .
فردوسی .
۱. چیزی که به آن اعتماد کنند.
۲. (حقوق) نوشتهای که وام یا طلب کسی را معین سازد یا مطلبی را ثابت کند.
بچهای که از سر راه بردارند؛ کسی که پدر و مادرش معلوم نباشد؛ حرامزاده: ◻︎ ای سند چو استر چه نشینی تو بر استر / چون خویشتنی را نکند مرد مسخر (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۷).
سِنْد (send) در گویش گنابادی یعنی حرامزاده ، ولد زنا ، کودکان متولد از رابطه خارج از چهارچوب زناشویی رسمی در آیین گبری را میگفته اند.
دستک
سن و سال