کلمه جو
صفحه اصلی

خیالی


مترادف خیالی : تصوری، خرافی، فانتزی، فرضی، موهوم، واهی

متضاد خیالی : حقیقی، واقعی

برابر پارسی : پنداری

فارسی به انگلیسی

abstract, chimerical, fantastic, fictitious, illusory, imaginary, insubstantial, notional, shadowy, unreal, unsubstantial, visionary, fanciful

imaginary, visionary, fanciful, chimerical


abstract, chimerical, fantastic, fictitious, illusory, imaginary, insubstantial, notional, shadowy, unreal, unsubstantial, visionary


فارسی به عربی

خیال , خیالی , رائع , رومانسی , صورة , غریب , غیر واقعی , ملخص , من بنات افکار

عربی به فارسی

خيالي , پر اوهام , ساختگي , افسانه اي , جعلي , موهوم , انگاشتي , پنداري , وهمي , خيال , تصوري


مترادف و متضاد

valetudinarian (اسم)
مریض، خیالی

hypochondriac (اسم)
خیالی، ادم افسرده

worrywart (اسم)
خیالی، ادم غصه خور و ناراحت

ideational (صفت)
خیالی، وهمی، اندیشه ای

hypochondriac (صفت)
خیالی، سودایی، افسرده، مالیخولیایی

spleeny (صفت)
خیالی، تندخو، مالیخولیایی، اتش مزاج، طحالی

insubstantial (صفت)
خیالی، بی اساس، غیر واقعی، بی جسم، بی موضوع

contemplative (صفت)
خیالی، مراقب، متفکر، تفکری، وابسته به غور و تعمق

meditative (صفت)
خیالی، فکری، تفکری

romantic (صفت)
خیالی، واهی، تصوری

cloud-built (صفت)
خیالی

fantastical (صفت)
خیالی، خارق العاده

spectral (صفت)
خیالی، روح مانند، روحی، طیفی

valetudinarian (صفت)
مریض، خیالی، علیل، وسواسی

air-built (صفت)
خیالی

imaginary (صفت)
خیالی، وهمی، تصوری، موهوم، پنداری، انگاشتی

fanciful (صفت)
خیالی، بوالهوس، پر اوهام

fictitious (صفت)
خیالی، جعلی، ساختگی، موهوم

fancied (صفت)
خیالی

fantastic (صفت)
خیالی، خارق العاده

unrealistic (صفت)
خیالی، واهی، وهمی، تصوری، غیر واقعی

chimerical (صفت)
خیالی، واهی، دمدمی، هوس باز، ذوقی، هوس امیز

unreal (صفت)
خیالی، واهی، وهمی، تصوری، غیر واقعی

dreamy (صفت)
خیالی، خیال اندیش، خواب مانند، رویایی، خواب الود

visionary (صفت)
خیالی، خیال اندیش، رویایی، الهامی، نظری، تصور غیر عملی، وابسته به دلایل نظری، رویابین

thoughtful (صفت)
خیالی، اندیشناک، بافکر، متفکر، با ملاحظه

pensive (صفت)
خیالی، اندیشناک، افسرده، متفکر، محزون، پکر، گرفتار غم

تصوری، خرافی، فانتزی، فرضی، موهوم، واهی ≠ حقیقی، واقعی


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به خیال از روی خیال : امر خیالی . ۲ - تصوری وهمی موهوم . ۳ - نا پایدار .
احمد بن موسی بن شمس الدین شهیربه خیالی از عالمان و زاهدان بود که مبانی علوم را بنزد پدر آموخت و سپس به حوزه مولانا خضربیک در بروسا در آمد بعد قصد حج کرد و عازم مکه شد .

لغت نامه دهخدا

خیالی. [ خ َ / خیا ] ( ص نسبی ) وهمی. تصوری. || ناپایدار. ( ناظم الاطباء ). || آنکه اسیر خیالات واهی خویش است. آنکه در عقب خیالهای باطل خود است. || در نزد ارباب بیان و بلاغت عبارت است از صورتی است که در خیال مرتسم میشود و از طریق حواس حاصل میشود و گاه بر معدومی که قوة متخیله از امور محسوس ترکیب می کند نیز اطلاق میشود و از آنجا که متخیله از امور محسوس صور خیالی را ترکیب می کند صور وهمی از تعریف صور خیالی خارج میشوند چه صور وهمی صوریند که صرفاً اختراع قوه متخیله اند بر سبیل محسوسات و بر این معنی است استعمال آن در باب تشبیه چون این بیت :
کان محمرالشقیق اذا تصوب اوتصعد
اعلام یاقوت نشرن علی رماح من زبرجد.
در اینجا علمهای یاقوت واقع بر نیزه های زبرجد امور حسیه نیستند زیرا امور حسیه آن اموریند که بنزد مدرک در دنیای خارج موجودند بل صور خیالیند که ماده آنها به تنهایی در دنیای بیرون است و قوه متخیله فقط بترکیب این صور پرداخته است. ( از کشاف اصطلاحات فنون ).

خیالی. [ خ َ ] ( اِخ ) احمدبن موسی بن شمس الدین شهیربه خیالی از عالمان و زاهدان بود که مبانی علوم را بنزد پدر آموخت وسپس به حوزه مولانا خضر بیک در بروسا درآمد بعد قصد حج کرد و عازم مکه شد. سلطان محمدخان چون او را راهی حج دید به دستیار و معید او دستور داد که تدریس او را ادامه دهد تا او از سفر حج باز گردد و درس او تعطیل نشود. خیالی بهنگام بازگشت دوباره بدرس دادن پرداخت ولی دیگر عمری نکرد و بعد از دو سالی درگذشت. او راست : 1- حاشیه ای بر شرح السعد بر عقائد نسفیه که چندین بار بچاپ رسیده است. 2- شرحی بر قصیده نونیه خضربیک که معلوم نیست بچاپ رسیده است یا نه. ( از معجم المطبوعات ).

خیالی . [ خ َ ] (اِخ ) احمدبن موسی بن شمس الدین شهیربه خیالی از عالمان و زاهدان بود که مبانی علوم را بنزد پدر آموخت وسپس به حوزه ٔ مولانا خضر بیک در بروسا درآمد بعد قصد حج کرد و عازم مکه شد. سلطان محمدخان چون او را راهی حج دید به دستیار و معید او دستور داد که تدریس او را ادامه دهد تا او از سفر حج باز گردد و درس او تعطیل نشود. خیالی بهنگام بازگشت دوباره بدرس دادن پرداخت ولی دیگر عمری نکرد و بعد از دو سالی درگذشت . او راست : 1- حاشیه ای بر شرح السعد بر عقائد نسفیه که چندین بار بچاپ رسیده است . 2- شرحی بر قصیده ٔ نونیه ٔ خضربیک که معلوم نیست بچاپ رسیده است یا نه . (از معجم المطبوعات ).


خیالی . [ خ َ / خیا ] (ص نسبی ) وهمی . تصوری . || ناپایدار. (ناظم الاطباء). || آنکه اسیر خیالات واهی خویش است . آنکه در عقب خیالهای باطل خود است . || در نزد ارباب بیان و بلاغت عبارت است از صورتی است که در خیال مرتسم میشود و از طریق حواس حاصل میشود و گاه بر معدومی که قوة متخیله از امور محسوس ترکیب می کند نیز اطلاق میشود و از آنجا که متخیله از امور محسوس صور خیالی را ترکیب می کند صور وهمی از تعریف صور خیالی خارج میشوند چه صور وهمی صوریند که صرفاً اختراع قوه ٔ متخیله اند بر سبیل محسوسات و بر این معنی است استعمال آن در باب تشبیه چون این بیت :
کان محمرالشقیق اذا تصوب اوتصعد
اعلام یاقوت نشرن علی رماح من زبرجد.
در اینجا علمهای یاقوت واقع بر نیزه های زبرجد امور حسیه نیستند زیرا امور حسیه آن اموریند که بنزد مدرک در دنیای خارج موجودند بل صور خیالیند که ماده ٔ آنها به تنهایی در دنیای بیرون است و قوه ٔ متخیله فقط بترکیب این صور پرداخته است . (از کشاف اصطلاحات فنون ).


فرهنگ فارسی ساره

پندار


جدول کلمات

رویایی

پیشنهاد کاربران

فرضی ~ فانتزی

تخیلی_موهوم

گمانشی
خیال= گمانش
خیالی = گمانشی


فرضی

دنیای خیالی


کلمات دیگر: