کلمه جو
صفحه اصلی

اشکارا


مترادف اشکارا : ( آشکارا ) آشکار، افشا، بی پرده، بین، پدیدار، پیدا، جلوت، جهراً، صریح، ظاهر، علانیه، علنا، علنی، علی الظاهر، فاش، مرئی، مشهود، معلوم، مکشوف، واضح، هویدا

متضاد اشکارا : ( آشکارا ) پوشیده، درخفا، مخفی، مستور، ناآشکارا، نهانی، نهفته

فارسی به انگلیسی

open, frank, clearly, conspicuously, demonstrable, expressly, manifestly, aboveboard, barely, broad daylight, nakedly, observably, obviously, openly, outright, overt, overtly, patently, publicly, self-evidently, frankly

فارسی به عربی

صریح

مترادف و متضاد

aboveboard (قید)
پوست کنده، اشکارا

signally (قید)
اشکارا، بطور برجسته

outright (قید)
اشکارا، کاملا، بی درنگ، یکجا

فرهنگ فارسی

( آشکارا ) ۱ - ( صفت ) هویدا روشن بین بدیهی . ۲ - مشهود مرئی . ۳ - مکشوف . ۴ - بی پرده صریح . ۵ - ( اسم ) علانیه مقابل سر. ۶ - روی ظاهر مقابل باطن .
بی پرده صریح

لغت نامه دهخدا

( آشکارا ) آشکارا. [ ش ْ / ش ِ ] ( ص ، ق ، اِ ) بی پرده. صریح :
یکی بانگ برزد [ پلاشان ] به بیژن بلند
منم گفت شیراوژن دیوبند
بگوآشکارا که نام تو چیست
که اختر همی بر تو خواهد گریست.
فردوسی.
|| روی ، مقابل پشت. ظاهر، مقابل باطن. صورت ، مقابل معنی :
تفو باد بر این گزند جهان
بتر زآشکارا مر او را نهان.
فردوسی.
خنک آنکه آباد دارد جهان
بود آشکارای او چون نهان.
فردوسی.
بجز داد و خوبی نبد در جهان
یکی بود با آشکارا نهان.
فردوسی.
به بینیم تا کردگار جهان
در این آشکارا چه دارد نهان.
فردوسی.
بگیتی ز نیکی چه چیز است گفت
هم از آشکارا هم اندر نهفت.
فردوسی.
پس چشمه در تیره گردد جهان
شود آشکارای گیتی نهان.
فردوسی.
همی گفت این سخن دل با زبان نه
سخن را آشکارا چون نهان نه.
( ویس و رامین ).
|| علانیه ، مقابل سِر : به ایزد و بزینهار ایزد و بدان خدای که نهان و آشکارا خلق داند... تا... منوچهربن قابوس طاعت دار... سلطان باشد... دوست او باشم. ( تاریخ بیهقی ).
در بسته بروی خود ز مردم
تا عیب نگسترند ما را
در بسته چه سود و عالم الغیب
دانای نهان و آشکارا؟
سعدی.
|| مشهود. مرئی. پدیدار. ظاهر. پیدا :
هنر خوار شد جادوئی ارجمند
نهان راستی ، آشکارا گزند.
فردوسی.
مار تا پنهان باشد نتوان کشت او را
نتوان کشت عدو تا آشکارا نشود.
منوچهری.
چه بودی که مرگ آشکارا شدی
سکندر هم آغوش دارا شدی ؟
نظامی.
بسر مناره اشتر رود و فغان برآرد
که نهان شدستم اینجا مکنیدم آشکارا.
مولوی.
|| بظاهر :
وز ایشان یکی زنده اندر جهان
ممان آشکارا نه اندر نهان.
فردوسی.
بسی چشم سَرم دید آشکارا
دوچندان چشم سِر اندر نهان دید.
مسعودسعد.
|| مکشوف :
من آوردمش نزد شاه جهان
همه آشکارا بکردم نهان.
فردوسی.
|| عالم شهادت ، مقابل عالم غیب :
از آن دادگر کو جهان آفرید
ابا آشکارا نهان آفرید.
فردوسی.
بر او آفرین کو جهان آفرید

واژه نامه بختیاریکا

( اِشکارا ) ( ● ) ؛ قدردان؛ سپاسگزار

جدول کلمات

آشکارا
ملا

پیشنهاد کاربران

صراحتا

در دو معنی مربوط به جمله است:
در معنی اول اشکار _معلوم _ضایع
در معنی دوم ناپیدا _غیر معلوم
در اینها معنی به جمله مربوط است

خوش رویی مهربان پیدا

بارز

بارز، آشکار، افشا، بی پرده، بین، پدیدار، پیدا، جلوت، جهراً، صریح، ظاهر، علانیه، علنا، علنی، علی الظاهر، فاش، مرئی، مشهود، معلوم، مکشوف، واضح، هویدا

Overt


کلمات دیگر: