مترادف نفح : دمیدن، وزش، وزیدن
نفح
مترادف نفح : دمیدن، وزش، وزیدن
مترادف و متضاد
دمیدن، وزش، وزیدن
فرهنگ فارسی
نیه نفح : نیت دور و بلند ٠ بعیده ٠
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
نفح . [ ن َ ف َ ] (ع ص ) نیة نفح ؛ نیت دور و بلند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بعیدة. (اقرب الموارد).
نفح. [ ن َ ف َ ] ( ع ص ) نیة نفح ؛ نیت دور و بلند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بعیدة. ( اقرب الموارد ).
نفح . [ ن َ ] (ع مص ) دمیدن بوی خوش . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). دمیدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). دمیدن بوی . (از تاج المصادر بیهقی ). منتشر شدن رائحه ٔ طیب . (از اقرب الموارد). || برجستن خون از رگ . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دمیدن خون از رگ . (از تاج المصادر بیهقی ). || چیزی دادن به کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). عطا دادن . (از تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || جنبانیدن زلف را .(از منتهی الارب ) (آنندراج ). || تیغ زدن . (آنندراج ). از دور به شمشیر زدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پای زدن ناقه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لگد زدن ستور. (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || باد سرد جَستن . (از تاج المصادر بیهقی ). وزیدن باد . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). || (اِ) بوی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). || (اِمص ) دمیدگی . || دمیدگی بوی خوش . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
۲. وزیدن نسیم.
۳. پراکنده شدن بوی خوش.
دانشنامه اسلامی
. نفح به معنی وزیدن است «نَفَحَ الرّیحُ نَفْحاً: هَبَّتْ» نفحه به معنی یک وزیدن است راغب گوید«لَهُ لَفْحَةٌ طَیِبَةٌ» آن را وزیدنی است از خیر و در شر بطور استعاره است یعنی اگر کمی از عذاب پروردگارت به آنها برسد گویند: وای برما که ستمگران بودیم، این لفظ فقط یکبار در قرآن مجید آمده است.