کلمه جو
صفحه اصلی

خورگاه

فرهنگ فارسی

بنائی که آفتاب گیر باشد برای زمستان آفتاب رو بر آفتاب خورتاب .

لغت نامه دهخدا

خورگاه. [ خوَرْ / خُرْ ] ( اِ مرکب ) بنائی که آفتاب گیر باشد برای زمستان. آفتاب رو. برآفتاب. خورتاب. ( یادداشت مؤلف ) :
وقت منظر شد و وقت نظر خورگاه است
دست تابستان از روی زمین کوتاه است.
منوچهری.


کلمات دیگر: