جمع کردن گرد آوردن
خورشیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خورشیدن. [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص ) جمع کردن. گرد آوردن. فراهم کردن. || شایستن. سزاوار شدن. مناسب شدن. || موافق اتفاق افتادن. || حمل کردن توشه و ذخیره. || ترکیدن لبها از گرما. ( ناظم الاطباء ).
کلمات دیگر: