کلمه جو
صفحه اصلی

ذریعه

عربی به فارسی

شتاب , عجله , کارمهم , اقدام مهم , اقتضاء , بهانه , عذر , دستاويز , مستمسک , بهانه اوردن


فرهنگ فارسی

ذریعه الی مکارم الشریعه تالیف راغب اصفهانی ( ه. م . ) در علم کلام .
وسیله، دست آویز، رائع جمع

فرهنگ معین

(ذَ عِ ) [ ع . ذریعة ] (اِ. ) وسیله ، واسطه ، دست آویز. ج . ذرایع .

لغت نامه دهخدا

( ذریعة ) ذریعة. [ ذَ ع َ ] ( ع ص ) تأنیث ذریع. || ( اِ ) سبب. وسیله. ( دهار ). واسطه. دست آویز. آنچه بدو بدیگر پیوندند یا به مرادی رسند. ذُرعَة. پیوستگی. || ماده شتر یا اشتری یا اسبی و مانند آن که صیاد در پس آن پنهان شده بر صید تیر اندازد. || حلقه ای که آموختن رمایة را نشانه قرار دهند و تیر از آن درگذرانند. ج ، ذرایع.

ذریعة. [ ذَ ع َ ] (ع ص ) تأنیث ذریع. || (اِ) سبب . وسیله . (دهار). واسطه . دست آویز. آنچه بدو بدیگر پیوندند یا به مرادی رسند. ذُرعَة. پیوستگی . || ماده شتر یا اشتری یا اسبی و مانند آن که صیاد در پس آن پنهان شده بر صید تیر اندازد. || حلقه ای که آموختن رمایة را نشانه قرار دهند و تیر از آن درگذرانند. ج ، ذرایع.


فرهنگ عمید

وسیله، دست آویز.

پیشنهاد کاربران

بهانه، زمینه


کلمات دیگر: