دوات دار .
دواتی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دواتی. [ دَ ] ( ص نسبی ) دوات دار. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). دویدار. صاحب الدوات. دوات دار. دویت دار. ( یادداشت مؤلف ) : سوری... گوید: ای دواتی خریطه ای کاغذ حاضر کن دواتی فرمان را به انقیاد و امتثال مقابل گردانید سوری آن قباله بیست هزار درم پاره کرد. ( تاریخ بیهق ). رجوع به دوات دار شود.
دواتی. [ دَ ] ( اِخ ) رجوع به منصوربن قراتکین شود.
دواتی. [ دَ ] ( اِخ ) رجوع به منصوربن قراتکین شود.
دواتی . [ دَ ] (اِخ ) رجوع به منصوربن قراتکین شود.
دواتی . [ دَ ] (ص نسبی ) دوات دار. (مهذب الاسماء) (دهار). دویدار. صاحب الدوات . دوات دار. دویت دار. (یادداشت مؤلف ) : سوری ... گوید: ای دواتی خریطه ای کاغذ حاضر کن دواتی فرمان را به انقیاد و امتثال مقابل گردانید سوری آن قباله ٔ بیست هزار درم پاره کرد. (تاریخ بیهق ). رجوع به دوات دار شود.
کلمات دیگر: