کلمه جو
صفحه اصلی

کبچه

فرهنگ فارسی

( اسم ) چوبی که بدان آرد گندم بریان کرده را که خواهند با چیزی آغشته کنند بر هم زنند و بشور انند مجدح کفچه .
دم بریده

فرهنگ معین

(کَ چِ ) (اِ. ) نک کفچه .

لغت نامه دهخدا

کبچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (ص ) دم بریده . (صحاح الفرس ). رجوع به کبجه شود.


کبچه. [ ک َ چ َ / چ ِ ] ( ص ) دم بریده. ( صحاح الفرس ). رجوع به کبجه شود.

کبچه. [ ک َ چ َ ] ( اِ ) چوبی باشد که بدان آرد گندم بریان کرده شده را که با چیزی آغشته کنند بر هم زنند و بشورانند و آن را به عربی مجدح گویند. ( برهان ). کفچ. کفچه. کپجه. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ): مجدح ؛ کبچه پِسْت شور. مخوض ؛ کبچ یا چیزی که بدان شراب را زنند تا آمیزد. ( منتهی الارب ).

کبچه . [ ک َ چ َ ] (اِ) چوبی باشد که بدان آرد گندم بریان کرده شده را که با چیزی آغشته کنند بر هم زنند و بشورانند و آن را به عربی مجدح گویند. (برهان ). کفچ . کفچه . کپجه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ): مجدح ؛ کبچه ٔ پِسْت شور. مخوض ؛ کبچ یا چیزی که بدان شراب را زنند تا آمیزد. (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

= کفچه

کفچه#NAME?



کلمات دیگر: