کلمه جو
صفحه اصلی

گاوسر

فرهنگ فارسی

۱ - آنچه بشکل و هیئت گاو باشد . یا گرز ( گرز. عمود ) گاوسار . ۱ - گرزی که سرش شبیه بسر گاو باشد : چون زند بر مهر. شیران دبوس شصت من چون زند بر گردن گردان عمود گاو سار . ( منوچهری ) ۲ - گرز فریدون که سرش همانند سر گاو بود : فریدون ابا گرز. گاوسار بفرمود کردن بر آنجا نگار . ( گشتاسب نام. دقیقی ) ۲ - ( اسم ) طویله ای که در پیش سرای برای گاو آماده کنند : بهو گاوسار فراخ

فرهنگ معین

(سَ ) (ص مر. ) = گاوسار: گرزی که به شکل سر گاو ساخته باشند.

لغت نامه دهخدا

گاوسر. [ س َ ] ( ص مرکب ) گاوسار. آنچه سرش شبیه به گاو باشد. || گرزی که سر آن به هیأت گاو است :
همه نامداران پرخاشخر
ابا نیزه و گرزه گاوسر.
فردوسی.
وز آن جایگه شد بنزد پدر
بچنگ اندرون گرزه گاوسر.
فردوسی.
بچنگ اندرون گرزه گاوسر
بسر برش رخشان شده تاج زر.
فردوسی.
یکی گرزه گاوسر برگرفت
جهانی بدو مانده اندرشگفت.
فردوسی.
ابا باره و گرزه گاوسر
ابا طوق زرین و زرین کمر.
فردوسی.
چو تنگ اندرآورد با من زمین
برآهختم آن گاوسر گرز کین.
فردوسی.
در یکدست کتاره ای چون قطره آب و در دست دیگر گاوسری چون قطعه سحاب. ( حبیب السیر ج 2 ص 397 س 9 ). رجوع به گاوسار شود. || نام گرز فریدون. همان گاوسار، گاوچهر است آن را گاوسره هم گویند با زیادتی ها در آخر. ( برهان ) :
تبه گردد آن هم بدست تو بر
بدین کین کشد گرزه ٔگاوسر.
فردوسی.
رجوع به گاوسار شود.

فرهنگ عمید

۱. گرزی که به شکل سر گاو ساخته باشند: یکی تخت و آن گرزۀ گاوسار/ که مانده ست از او در جهان یادگار (فردوسی: ۸/۲۷۴ ).
۲. چوب کلفت که سر آن مانند گرز باشد


کلمات دیگر: