( ~ . ) (اِ. ) جامه ای که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا پوشند.
گریبانی
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
گریبانی. [ گ ِ ] ( اِ مرکب ) پیراهن و کرته که به عربی سربال خوانند. ( برهان ) ( جهانگیری ). لباس مخصوص اهل ولایت که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا و چیکن پوشند برای زیب. ( آنندراج ) :
وز دست چو سنگ تو نمی یابد
مؤذن بمثل یکی گریبانی.
دیگران را چه دهی خیره گریبانی.
گریبانی از اوحدی گفت زه.
چون گریبانی شود تو میشوی سرکش چرا.
وز دست چو سنگ تو نمی یابد
مؤذن بمثل یکی گریبانی.
ناصرخسرو.
چون نکوشی که بپوشی شکم و عورت دیگران را چه دهی خیره گریبانی.
ناصرخسرو.
چو بنمود در تسملو آن زره گریبانی از اوحدی گفت زه.
نظام قاری ( دیوان ص 182 ).
بنده را خلعت دهد صاحب برای بندگی چون گریبانی شود تو میشوی سرکش چرا.
اسماعیل ایمانی ( از آنندراج ).
|| پوستی را نیز گویند که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند. ( برهان ).کلمات دیگر: