(کَ دَ ) (مص ل . ) قضای حاجت کردن ، ریدن .
گاوکون کردن
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
گاوکون کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از طهارت کردن و ریدن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( رشیدی ) :
آن خداوندی که بر ریش بداندیشان او
گاوکون کردن نداند کس مگر تکلک بچه.
آن خداوندی که بر ریش بداندیشان او
گاوکون کردن نداند کس مگر تکلک بچه.
سوزنی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: