( گرفتار آمدن ) ( مصدر ) ۱ - مبتلی شدن دچار شدن . ۲ - در بند شدن مقید گشتن . ۳ - اسیر شدن برده گشتن : و هیچکس از آن عرب خلاص نیافتند الا همه یا کشته یا گرفتار شدند . ۴ - صید شدن شکارشدن . ۵ - عاشق شدن دلباخته گردیدن : نگهبانان بترسیدند از آن کار کزان صورت شود شیرین گرفتار . ( نظامی )
گرفتار امدن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( گرفتار آمدن ) ( ~ . مَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - اسیر شدن . ۲ - عاشق شدن .
لغت نامه دهخدا
( گرفتار آمدن ) گرفتار آمدن. [ گ ِ رِ م َ دَ ] ( مص مرکب ) اسیر شدن. مبتلا شدن. گیر افتادن :
چنین بود ماهوی را رای و راه
که آید بدانسان گرفتار شاه.
دگر غرقه گشتند و کس جان نبرد.
کایی به یکی بدتر از این روز گرفتار.
چون شدی اندر قفس ناکام او.
خوشترش دان ز امیری که گرفتارآید.
|| عاشق شدن. شیفته گردیدن.
چنین بود ماهوی را رای و راه
که آید بدانسان گرفتار شاه.
فردوسی.
گرفتار آمد صد و شصت گرددگر غرقه گشتند و کس جان نبرد.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
تو قیمت این روز ندانی مگر آنگاه کایی به یکی بدتر از این روز گرفتار.
ناصرخسرو.
چون گرفتار آمدی در دام اوچون شدی اندر قفس ناکام او.
مولوی.
بهمه حال اسیری که ز بندی برهدخوشترش دان ز امیری که گرفتارآید.
سعدی ( گلستان ).
هر که بتأدیب دنیا راه صواب نگیرد بتعذیب عقبی گرفتار آید. ( گلستان ). گفت [ روباه ] خاموش که اگر حسودان بغرض گویند شتر است و گرفتار آیم... ( گلستان ).|| عاشق شدن. شیفته گردیدن.
پیشنهاد کاربران
به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .
متحمل شدن
ارتباک
کلمات دیگر: