۱- ( مصدر ) با مشت بربینی زدن . ۲- دهان بند نهادن . ۳- بوسه دادن : روز مصاف را شب زفاف پندارند و زخم رماح را لثم ملاح شناسند .
جمع لاثم
جمع لاثم
لثم . [ ل َ ] (ع مص )کوفتن و شکستن شتر سنگ را به سپل . || شکستن و خون آلود کردن سنگ سپل شتر را. || به مشت زدن بر بینی . التثام . (منتهی الارب ). || بوسه دادن : روز مصاف را شب زفاف پندارندو زخم رماح را لثم ملاح شناسند. (جهانگشای جوینی ).
لثم . [ ل َ ث َ ] (ع مص ) بوسه دادن دهان کسی را. (منتهی الارب ).
لثم . [ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لاثم . (منتهی الارب ).