لتره
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
کهنه، پاره
( اسم ) زبانی قراردادی میان دو تن برای آنکه چون باهم تکلم کنند دیگران آن را نفهمند .۲- کسی که بند زبان ندارد یعنی هر چه را که بشنود همه جا نقل کند .
( اسم ) زبانی قراردادی میان دو تن برای آنکه چون باهم تکلم کنند دیگران آن را نفهمند .۲- کسی که بند زبان ندارد یعنی هر چه را که بشنود همه جا نقل کند .
فرهنگ معین
(لَ رَ یا رِ ) (ص . ) ۱ - پاره پاره . ۲ - کهنه .
(لُ رِ ) (اِ. ) = لوترا، لوتره : زبان قراردادی میان دو یا چندتن برای آن که دیگران حرف هایشان را نفهمند.۲ - دهن لق ، کسی که هر چه بشنود همه جا بگوید.
(لُ رِ ) (اِ. ) = لوترا، لوتره : زبان قراردادی میان دو یا چندتن برای آن که دیگران حرف هایشان را نفهمند.۲ - دهن لق ، کسی که هر چه بشنود همه جا بگوید.
(لَ رَ یا رِ) (ص .) 1 - پاره پاره . 2 - کهنه .
(لُ رِ) (اِ.) = لوترا، لوتره : زبان قراردادی میان دو یا چندتن برای آن که دیگران حرف هایشان را نفهمند.2 - دهن لق ، کسی که هر چه بشنود همه جا بگوید.
لغت نامه دهخدا
لتره. [ ل َ رَ / رِ ] ( ص ) پاره پاره و دریده. ( برهان ) ( صحاح الفرس ) :
بلتام آمد زنبیل و لتی خور [ د ] بلنگ
لتره شدلشکر زنبیل و هبا گشت کنام.
سست هل و هرزه گرد و لتره ملازه.
گویی به گه آلوده لتره غنجی.
که دید مر نمد لتره را ز حله سقط ( ؟ ).
سازی و آلتی بود درخور
مردکی چند هست بس لتره
اسبکی چند هست بس لاغر.
چون ماکیان بگیر خر اندر همی گراژ.
خلعت ایمان تازه بر عمید خسته پوش
تا بدان خلعت فضیلت لتره و لمتر شود.
لتره. [ ل ُ رَ / رِ ] ( اِ ) زبان قرارداده ای باشد میان دو کس که با هم تکلم کنند و دیگران نفهمند. ( برهان ). لوترا. لوتره. ( زبان زرگری و زبان مرغی از آنجمله است ). || ( ص ) شخصی که بند زبان نداشته باشد یعنی هر چه بشنود همه جا نقل کند. ( برهان ). || رانده و دور کرده. ( برهان ) . رجوع به لت و لوترا شود.
بلتام آمد زنبیل و لتی خور [ د ] بلنگ
لتره شدلشکر زنبیل و هبا گشت کنام.
محمدبن وصیف ( از تاریخ سیستان ص 210 ).
خواجه غلامی خرید دیگر تازه سست هل و هرزه گرد و لتره ملازه.
منجیک.
پیری و درازی و خشک شنجی گویی به گه آلوده لتره غنجی.
منجیک.
بزیرپَرْش وشی گستریده وز بر خزکه دید مر نمد لتره را ز حله سقط ( ؟ ).
منجیک.
نائبی نیستم چنانکه مراسازی و آلتی بود درخور
مردکی چند هست بس لتره
اسبکی چند هست بس لاغر.
مسعودسعد.
درزی لتره گشته چرا گشته ای تو هاژچون ماکیان بگیر خر اندر همی گراژ.
( ؟ ).
|| کهن و خلق. ( صحاح الفرس ). کهنه. ( برهان ). || مردم فربه و مرطوبی و پرگوشت. ( برهان ) : خلعت ایمان تازه بر عمید خسته پوش
تا بدان خلعت فضیلت لتره و لمتر شود.
خواجه عمید لوبکی ( از جهانگیری ).
|| مردم بیکار و کاهل وکمینه یعنی اراذل را گویند. ( برهان ).لتره. [ ل ُ رَ / رِ ] ( اِ ) زبان قرارداده ای باشد میان دو کس که با هم تکلم کنند و دیگران نفهمند. ( برهان ). لوترا. لوتره. ( زبان زرگری و زبان مرغی از آنجمله است ). || ( ص ) شخصی که بند زبان نداشته باشد یعنی هر چه بشنود همه جا نقل کند. ( برهان ). || رانده و دور کرده. ( برهان ) . رجوع به لت و لوترا شود.
لتره . [ ل َ رَ / رِ ] (ص ) پاره پاره و دریده . (برهان ) (صحاح الفرس ) :
بلتام آمد زنبیل و لتی خور [ د ] بلنگ
لتره شدلشکر زنبیل و هبا گشت کنام .
خواجه غلامی خرید دیگر تازه
سست هل و هرزه گرد و لتره ملازه .
پیری و درازی و خشک شنجی
گویی به گه آلوده لتره غنجی .
بزیرپَرْش وشی گستریده وز بر خز
که دید مر نمد لتره را ز حله سقط (؟).
نائبی نیستم چنانکه مرا
سازی و آلتی بود درخور
مردکی چند هست بس لتره
اسبکی چند هست بس لاغر.
درزی لتره گشته چرا گشته ای تو هاژ
چون ماکیان بگیر خر اندر همی گراژ.
|| کهن و خلق . (صحاح الفرس ). کهنه . (برهان ). || مردم فربه و مرطوبی و پرگوشت . (برهان ) :
خلعت ایمان تازه بر عمید خسته پوش
تا بدان خلعت فضیلت لتره و لمتر شود.
|| مردم بیکار و کاهل وکمینه یعنی اراذل را گویند. (برهان ).
بلتام آمد زنبیل و لتی خور [ د ] بلنگ
لتره شدلشکر زنبیل و هبا گشت کنام .
محمدبن وصیف (از تاریخ سیستان ص 210).
خواجه غلامی خرید دیگر تازه
سست هل و هرزه گرد و لتره ملازه .
منجیک .
پیری و درازی و خشک شنجی
گویی به گه آلوده لتره غنجی .
منجیک .
بزیرپَرْش وشی گستریده وز بر خز
که دید مر نمد لتره را ز حله سقط (؟).
منجیک .
نائبی نیستم چنانکه مرا
سازی و آلتی بود درخور
مردکی چند هست بس لتره
اسبکی چند هست بس لاغر.
مسعودسعد.
درزی لتره گشته چرا گشته ای تو هاژ
چون ماکیان بگیر خر اندر همی گراژ.
(؟).
|| کهن و خلق . (صحاح الفرس ). کهنه . (برهان ). || مردم فربه و مرطوبی و پرگوشت . (برهان ) :
خلعت ایمان تازه بر عمید خسته پوش
تا بدان خلعت فضیلت لتره و لمتر شود.
خواجه عمید لوبکی (از جهانگیری ).
|| مردم بیکار و کاهل وکمینه یعنی اراذل را گویند. (برهان ).
لتره . [ ل ُ رَ / رِ ] (اِ) زبان قرارداده ای باشد میان دو کس که با هم تکلم کنند و دیگران نفهمند. (برهان ). لوترا. لوتره . (زبان زرگری و زبان مرغی از آنجمله است ). || (ص ) شخصی که بند زبان نداشته باشد یعنی هر چه بشنود همه جا نقل کند. (برهان ). || رانده و دور کرده . (برهان ) . رجوع به لت و لوترا شود.
فرهنگ عمید
= لوترا
۱. کهنه.
۲. پاره، دریده.
۳. (اسم ) لباس کهنه و پاره.
۱. کهنه.
۲. پاره، دریده.
۳. (اسم ) لباس کهنه و پاره.
۱. کهنه.
۲. پاره؛ دریده.
۳. (اسم) لباس کهنه و پاره.
لوترا#NAME?
دانشنامه عمومی
لتره (به ایتالیایی: Lettere) یک کومونه در ایتالیا است که در استان ناپل واقع شده است.
فهرست شهرهای ایتالیا
لتره ۱۲٫۰ کیلومترمربع مساحت و ۵٬۹۱۷ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای ایتالیا
لتره ۱۲٫۰ کیلومترمربع مساحت و ۵٬۹۱۷ نفر جمعیت دارد.
wiki: لتره
پیشنهاد کاربران
پاره پاره
کلمات دیگر: