کلمه جو
صفحه اصلی

لتره

فارسی به انگلیسی

lazy, loudmouthed, rag

فرهنگ فارسی

کهنه، پاره
( اسم ) زبانی قراردادی میان دو تن برای آنکه چون باهم تکلم کنند دیگران آن را نفهمند .۲- کسی که بند زبان ندارد یعنی هر چه را که بشنود همه جا نقل کند .

فرهنگ معین

(لَ رَ یا رِ ) (ص . ) ۱ - پاره پاره . ۲ - کهنه .
(لُ رِ ) (اِ. ) = لوترا، لوتره : زبان قراردادی میان دو یا چندتن برای آن که دیگران حرف هایشان را نفهمند.۲ - دهن لق ، کسی که هر چه بشنود همه جا بگوید.

(لَ رَ یا رِ) (ص .) 1 - پاره پاره . 2 - کهنه .


(لُ رِ) (اِ.) = لوترا، لوتره : زبان قراردادی میان دو یا چندتن برای آن که دیگران حرف هایشان را نفهمند.2 - دهن لق ، کسی که هر چه بشنود همه جا بگوید.


لغت نامه دهخدا

لتره. [ ل َ رَ / رِ ] ( ص ) پاره پاره و دریده. ( برهان ) ( صحاح الفرس ) :
بلتام آمد زنبیل و لتی خور [ د ] بلنگ
لتره شدلشکر زنبیل و هبا گشت کنام.
محمدبن وصیف ( از تاریخ سیستان ص 210 ).
خواجه غلامی خرید دیگر تازه
سست هل و هرزه گرد و لتره ملازه.
منجیک.
پیری و درازی و خشک شنجی
گویی به گه آلوده لتره غنجی.
منجیک.
بزیرپَرْش وشی گستریده وز بر خز
که دید مر نمد لتره را ز حله سقط ( ؟ ).
منجیک.
نائبی نیستم چنانکه مرا
سازی و آلتی بود درخور
مردکی چند هست بس لتره
اسبکی چند هست بس لاغر.
مسعودسعد.
درزی لتره گشته چرا گشته ای تو هاژ
چون ماکیان بگیر خر اندر همی گراژ.
( ؟ ).
|| کهن و خلق. ( صحاح الفرس ). کهنه. ( برهان ). || مردم فربه و مرطوبی و پرگوشت. ( برهان ) :
خلعت ایمان تازه بر عمید خسته پوش
تا بدان خلعت فضیلت لتره و لمتر شود.
خواجه عمید لوبکی ( از جهانگیری ).
|| مردم بیکار و کاهل وکمینه یعنی اراذل را گویند. ( برهان ).

لتره. [ ل ُ رَ / رِ ] ( اِ ) زبان قرارداده ای باشد میان دو کس که با هم تکلم کنند و دیگران نفهمند. ( برهان ). لوترا. لوتره. ( زبان زرگری و زبان مرغی از آنجمله است ). || ( ص ) شخصی که بند زبان نداشته باشد یعنی هر چه بشنود همه جا نقل کند. ( برهان ). || رانده و دور کرده. ( برهان ) . رجوع به لت و لوترا شود.

لتره . [ ل َ رَ / رِ ] (ص ) پاره پاره و دریده . (برهان ) (صحاح الفرس ) :
بلتام آمد زنبیل و لتی خور [ د ] بلنگ
لتره شدلشکر زنبیل و هبا گشت کنام .

محمدبن وصیف (از تاریخ سیستان ص 210).


خواجه غلامی خرید دیگر تازه
سست هل و هرزه گرد و لتره ملازه .

منجیک .


پیری و درازی و خشک شنجی
گویی به گه آلوده لتره غنجی .

منجیک .


بزیرپَرْش وشی گستریده وز بر خز
که دید مر نمد لتره را ز حله سقط (؟).

منجیک .


نائبی نیستم چنانکه مرا
سازی و آلتی بود درخور
مردکی چند هست بس لتره
اسبکی چند هست بس لاغر.

مسعودسعد.


درزی لتره گشته چرا گشته ای تو هاژ
چون ماکیان بگیر خر اندر همی گراژ.

(؟).


|| کهن و خلق . (صحاح الفرس ). کهنه . (برهان ). || مردم فربه و مرطوبی و پرگوشت . (برهان ) :
خلعت ایمان تازه بر عمید خسته پوش
تا بدان خلعت فضیلت لتره و لمتر شود.

خواجه عمید لوبکی (از جهانگیری ).


|| مردم بیکار و کاهل وکمینه یعنی اراذل را گویند. (برهان ).

لتره . [ ل ُ رَ / رِ ] (اِ) زبان قرارداده ای باشد میان دو کس که با هم تکلم کنند و دیگران نفهمند. (برهان ). لوترا. لوتره . (زبان زرگری و زبان مرغی از آنجمله است ). || (ص ) شخصی که بند زبان نداشته باشد یعنی هر چه بشنود همه جا نقل کند. (برهان ). || رانده و دور کرده . (برهان ) . رجوع به لت و لوترا شود.


فرهنگ عمید

= لوترا
۱. کهنه.
۲. پاره، دریده.
۳. (اسم ) لباس کهنه و پاره.

۱. کهنه.
۲. پاره؛ دریده.
۳. (اسم) لباس کهنه و پاره.


لوترا#NAME?


دانشنامه عمومی

لتره (به ایتالیایی: Lettere) یک کومونه در ایتالیا است که در استان ناپل واقع شده است.
فهرست شهرهای ایتالیا
لتره ۱۲٫۰ کیلومترمربع مساحت و ۵٬۹۱۷ نفر جمعیت دارد.

پیشنهاد کاربران

پاره پاره


کلمات دیگر: