کلمه جو
صفحه اصلی

لاصق

عربی به فارسی

چسبنده , چسبيده , چسبدار


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- چسبنده دوسنده . ۲- (صباحیه اسماعیلیه ) یکی از مراتب پایین صباحیه که افراد آن بیعت کرده بودند بدون آنکه باغراض و معتقدات این مذهب پی برده باشند

فرهنگ معین

(ص ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - چسبنده ، دوسنده . ۲ - (صباحیه ، اسماعیلیه ) یکی از مراتب پایین صباحیه که افراد آن بیعت کرده بودند بدون آنکه به اغراض و معتقدات این مذهب پی برده باشند.

لغت نامه دهخدا

لاصق. [ ص ِ ] ( ع ص ) چفسیده. دوسیده. برچسبنده : لخ ، لاصق النسب. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

چسبنده.


کلمات دیگر: