کلمه جو
صفحه اصلی

لبق

عربی به فارسی

شمرده سخن گفتن , مفصل دار کردن , ماهر در صحبت , بندبند , مبادي اداب , بانزاکت , موقع شناس , دنيا دار


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- زیرک ماهر حاذق . ۲- چرب زبان چرب سخن . ۳- ماهرانه زیرکانه : زخم کرد این گرگ و از عذر لبق آمده کانا ذهبنا نستبق . ( مثنوی . نیک. ۳۲۳ : ۲ )
نرم و نازک گردانیدن چیزی را

فرهنگ معین

(لَ بِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - زیرک ، ماهر. ۲ - چرب زبان .

لغت نامه دهخدا

لبق. [ ل َ ب ِ ] ( ع ص ) مرد زیرک. مرد ماهر در کار. ( منتهی الارب ). حاذق. || مرد چرب سخن. ( منتهی الارب ). مرد هشیار چرب زبان چابک. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). چرب زبان و زیرک. ( حاشیه مثنوی ) :
از خدا امید دارم من لبق ( ؟ )
که رساندحق را با مستحق.
مولوی.
زخم کرد این گرگ و از عذر لبق
آمده کانا ذهبنا ن است بق.
مولوی.
|| جامه بر اندام چفسنده. ( منتهی الارب ).
- لبق و شبق ؛ زنی که در شدت حرکت شهوت و غنج و دلال باشد. لبقة.

لبق. [ ل َ ] ( ع مص ) نرم و نازک گردانیدن چیزی را. || لباقة. زیرک و ماهر و چرب زبان گردیدن. || برچفسیدن جامه بر تن کسی. ( منتهی الارب ).

لبق . [ ل َ ] (ع مص ) نرم و نازک گردانیدن چیزی را. || لباقة. زیرک و ماهر و چرب زبان گردیدن . || برچفسیدن جامه بر تن کسی . (منتهی الارب ).


لبق . [ ل َ ب ِ ] (ع ص ) مرد زیرک . مرد ماهر در کار. (منتهی الارب ). حاذق . || مرد چرب سخن . (منتهی الارب ). مرد هشیار چرب زبان چابک . (دهار) (مهذب الاسماء). چرب زبان و زیرک . (حاشیه ٔ مثنوی ) :
از خدا امید دارم من لبق (؟)
که رساندحق را با مستحق .

مولوی .


زخم کرد این گرگ و از عذر لبق
آمده کانا ذهبنا ن است بق .

مولوی .


|| جامه ٔ بر اندام چفسنده . (منتهی الارب ).
- لبق و شبق ؛ زنی که در شدت حرکت شهوت و غنج و دلال باشد. لبقة.

فرهنگ عمید

۱. چرب زبان.
۲. زیرک.
۳. ماهر.
۴. (اسم مصدر ) نرم خویی.
۱. زیرکی.
۲. نرم خویی.

۱. زیرکی.
۲. نرم‌خویی.


۱. چرب‌زبان.
۲. زیرک.
۳. ماهر.
۴. (اسم مصدر) نرم‌خویی.


پیشنهاد کاربران

لبق= خوش بیان وخوش سخن ، خوش آواز وخوش خوان
ما را نمی برازد با وصلت آشنایی
مرغی لبقتر از من باید هم آشیانت
سعدی


کلمات دیگر: