کلمه جو
صفحه اصلی

گپی

فارسی به انگلیسی

monkey

فرهنگ فارسی

( اسم ) بوزینه میمون قرد : ... دگر گروه پیش از داود بودند اندر دیهی که روز شنبه ماهی داشتندی و شنبه را نگاه نداشتندی . خدای تعالی ایشانرا مسخ کرد و گپی و بوزینه گردانید .
دهی در شهرستان دره گز

فرهنگ معین

(گُ ) (اِ. ) بوزینه ، میمون .

لغت نامه دهخدا

گپی. [ گ ُ ] ( اِ ) کبی. کپی. بوزینه. ( لغت فرس اسدی ص 530 ). حمدونه. میمون. قرد : خدای تعالی دو گروه را مسخ کرد و از بنی اسرائیل یکی از اصحاب المائده را خوک گردانید و دگر گروه پیش از داود بودند اندر دیهی که روز شنبه ماهی داشتندی و شنبه را نگاه نداشتندی. خدای تعالی ایشان را مسخ کرد و گپی و بوزینه گردانید. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی نسخه خطی کتابخانه مؤلف ).... پس خدای تعالی آن خلق را که نافرمانی کردند از پس دو سال ایشان را بوزینه و گپی گردانید و هفت روز بزیستند بعد از آن بمردند. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ایضاً ). در میان کوه اول چندین هزارهزار گپی پیش آمدند و در میان کوه دوم چندین هزارهزار زرافه. ( مجمل التواریخ و القصص ).
یکی پیر گپی بیامد چو دود
ز شیران و دیوان کالا ربود.
؟ ( از فرهنگ اسدی ص 530 ).

گپی. [ گ ِ ] ( ترکی ، اِ ) در ترکی ترجمه لفظ«مانند» آید که حرف تشبیه است. ( آنندراج ) ( غیاث ).

گپی. [ گ ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان میانکوه بخش چاپشلو از شهرستان دره گز، در 50هزارگزی جنوب باختری باشلو، سر راه شوسه عمومی قوچان به دره گز. کوهستانی ، معتدل و سکنه آن 164 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات ، بنشن و شغل مردم زراعت است. راه اتومبیل رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

گپی . [ گ ِ ] (ترکی ، اِ) در ترکی ترجمه ٔ لفظ«مانند» آید که حرف تشبیه است . (آنندراج ) (غیاث ).


گپی . [ گ ُ ] (اِ) کبی . کپی . بوزینه . (لغت فرس اسدی ص 530). حمدونه . میمون . قرد : خدای تعالی دو گروه را مسخ کرد و از بنی اسرائیل یکی از اصحاب المائده را خوک گردانید و دگر گروه پیش از داود بودند اندر دیهی که روز شنبه ماهی داشتندی و شنبه را نگاه نداشتندی . خدای تعالی ایشان را مسخ کرد و گپی و بوزینه گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). ... پس خدای تعالی آن خلق را که نافرمانی کردند از پس دو سال ایشان را بوزینه و گپی گردانید و هفت روز بزیستند بعد از آن بمردند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ایضاً). در میان کوه اول چندین هزارهزار گپی پیش آمدند و در میان کوه دوم چندین هزارهزار زرافه . (مجمل التواریخ و القصص ).
یکی پیر گپی بیامد چو دود
ز شیران و دیوان کالا ربود.

؟ (از فرهنگ اسدی ص 530).



گپی . [ گ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میانکوه بخش چاپشلو از شهرستان دره گز، در 50هزارگزی جنوب باختری باشلو، سر راه شوسه ٔ عمومی قوچان به دره گز. کوهستانی ، معتدل و سکنه ٔ آن 164 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، بنشن و شغل مردم زراعت است . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

= کَپی

کَپی#NAME?


دانشنامه عمومی

گپی، روستایی از توابع بخش چاپشلو شهرستان درگز در استان خراسان رضوی ایران است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان میانکوه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۵۳ نفر (۵۰خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

قرص نان در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )

Gapi
قرص نان محلی نازک شبیه لواش در زبان ملکی گالی بشکرد

گپ در برخی لهجه ها یعنی بزرگ، پهناور

آسمان به این گپی، گوشه اش نوشته،
هرکی یارش خوشگله، جاش تو بهشته!


کلمات دیگر: