کلمه جو
صفحه اصلی

فرخار

فارسی به انگلیسی

temple

فرهنگ فارسی

نام چند شهر است . از جمله ۱ - [ فرخار بزرگ ] در تبت است . مولف حدود العالم در [ سخن اندر ناحیت تبت و شهرهای وی ] آرد : [ کرسانک از تبت است و اندر روی بتخانه های بزرگ است آنرا فرخار بزرگ خوانند ] ( حدود العالم ص ۴۸ ) و آن در لهاسا میباشد ( مینورسکی. حدود العالم .۲ . ) ۲۶۳ - فرخار نام شهری است در طالقان ( ماورائالنهر ) ( حدود العالم . مینورسکی . ص ۳۴٠ ۳۳٠ ) توضیح در ادبیات پارسی مردم فرخار بزیبایی شهره بودند : [ شادی کنم و باده خورم زانکه نهادم دو لب بلب نازک آن لعبت فرخار .] ( معزی . ۴۱۴ )
دیر، معبد، بتخانه، وشهری درتبت که بتخانه های آن معروف بوده
۱ - ( اسم ) بتکده بتخانه : کرسانک از تبت است و اندر وی بتخانه های بزرگ است و آن را فرخار بزرگ خوانند . ۳ - ( اسم ) هر شهر حسن خیز جایی که مردم آن زیبا باشند جمع : فرخارها : ز روی سوری بباغ هر جا فرخارهاست ز بوی سنبل براغ هر سو تاتارها.
دهی است از دهستان طاغنکوه بخش فدیشه به شهرستان نیشابور .

فرهنگ معین

(فَ ) [ سغ . ] ۱ - (اِ. ) بتکده ، بتخانه . ۲ - شهری در تبت که بتخانه های آن معروف بوده .

لغت نامه دهخدا

فرخار. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طاغنکوه بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 31هزارگزی شمال فدیشه . ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل و دارای 473 تن سکنه . از قنات مشروب میشود. محصول آن غلات است . اهالی به کشاورزی و کرباس بافی گذران میکنند.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فرخار. [ ف َ ] (اِخ ) نام شهری است منسوب به خوبان و صاحب حسنان . (برهان ). شهری در ترکستان . (یادداشت به خط مؤلف ). کرسانک شهری است از تبت و اندر وی بتخانه های بزرگ است و آن را فرخار بزرگ خوانند. (حدود العالم ) :
فرخار بزرگ نیک جایی است
گر معدن آن بت نوایی است .

(منسوب به رودکی ).



صاحب که بپرورد مر او را و بدو داد
بست خرم خوب چو بتخانه ٔ فرخار.

فرخی .


چگونه جایی ؟ جایی چو بوستان ارم
چگونه شهری ؟ شهری چو بتکده ی ْ فرخار.

فرخی .


هنگام بهار است و جهان چون بت فرخار
خیز ای بت فرخار و بیار آن گل بیخار.

منوچهری .


بوستان گویی بتخانه ٔ فرخار شده ست
مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا.

منوچهری .


کار اگر رنگ و بوی دارد و بس
حبذا چین و فرخا فرخار.

سنایی .


کافور خواه و مشک تر در خیشخانه باده خور
با ساقی فرخنده فر زو خانه فرخار آمده .

خاقانی .


ملک را هست مشکویی چو فرخار
در آن مشکو کنیزانند بسیار.

نظامی .


به شه گفتند آن خوبان فرخار
که شیرین است این خورشیدرخسار.

نظامی .


مغان که خدمت بت می کنند درفرخار
ندیده اند مگر دلبران بت رو را؟

سعدی .



فرخار. [ ف َ ] (ص ) فرخال . فروهشته که مجعد نیست . نامجعد. (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرخال شود.


فرخار. [ ف َ ] ( ص ) فرخال. فروهشته که مجعد نیست. نامجعد. ( یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرخال شود.

فرخار. [ ف َ ] ( اِ ) دیرو معبد ( بتخانه ). از کلمه سغدی «برغر» مأخوذ است و آن خود از «ویهارا» سانسکریت گرفته شده و «ویهارا» خود در فارسی به صورت «بهار» درآمده است. مینورسکی به استناد قول بنونیست نویسد: از لحاظ فقه اللغه ، کلمه سغدی فرخار یا برغار با «ویهارا» مرتبط نیست ، بلکه کلمه ای است ایرانی از ریشه «پَروخواثر» به معنی پر از شادی. ( از حاشیه برهان چ معین ) :
این عاشق دلسوز بدین جای سپنجی
همچون صنمی چینی بر صورت فرخار.
رودکی.

فرخار. [ ف َ ] ( اِخ ) نام شهری است منسوب به خوبان و صاحب حسنان. ( برهان ). شهری در ترکستان. ( یادداشت به خط مؤلف ). کرسانک شهری است از تبت و اندر وی بتخانه های بزرگ است و آن را فرخار بزرگ خوانند. ( حدود العالم ) :
فرخار بزرگ نیک جایی است
گر معدن آن بت نوایی است.
( منسوب به رودکی ).
صاحب که بپرورد مر او را و بدو داد
بست خرم خوب چو بتخانه فرخار.
فرخی.
چگونه جایی ؟ جایی چو بوستان ارم
چگونه شهری ؟ شهری چو بتکده ی ْ فرخار.
فرخی.
هنگام بهار است و جهان چون بت فرخار
خیز ای بت فرخار و بیار آن گل بیخار.
منوچهری.
بوستان گویی بتخانه فرخار شده ست
مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا.
منوچهری.
کار اگر رنگ و بوی دارد و بس
حبذا چین و فرخا فرخار.
سنایی.
کافور خواه و مشک تر در خیشخانه باده خور
با ساقی فرخنده فر زو خانه فرخار آمده.
خاقانی.
ملک را هست مشکویی چو فرخار
در آن مشکو کنیزانند بسیار.
نظامی.
به شه گفتند آن خوبان فرخار
که شیرین است این خورشیدرخسار.
نظامی.
مغان که خدمت بت می کنند درفرخار
ندیده اند مگر دلبران بت رو را؟
سعدی.

فرخار. [ ف َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان طاغنکوه بخش فدیشه شهرستان نیشابور، واقع در 31هزارگزی شمال فدیشه. ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل و دارای 473 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصول آن غلات است. اهالی به کشاورزی و کرباس بافی گذران میکنند.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرخار. [ ف َ ] (اِ) دیرو معبد (بتخانه ). از کلمه ٔ سغدی «برغر» مأخوذ است و آن خود از «ویهارا» سانسکریت گرفته شده و «ویهارا» خود در فارسی به صورت «بهار» درآمده است . مینورسکی به استناد قول بنونیست نویسد: از لحاظ فقه اللغه ، کلمه ٔ سغدی فرخار یا برغار با «ویهارا» مرتبط نیست ، بلکه کلمه ای است ایرانی از ریشه ٔ «پَروخواثر» به معنی پر از شادی . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
این عاشق دلسوز بدین جای سپنجی
همچون صنمی چینی بر صورت فرخار.

رودکی .



فرهنگ عمید

۱. دِیر، معبد.
۲. بتخانه: کافور خواه و بید تر، در خیش خانه باده خور / با ساقی فرخنده فر زاو خانه فرخار آمده (خاقانی: ۳۹۱ ).

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۷°۳۰′ شمالی ۶۹°۲۴′ شرقی / ۳۷٫۵۰۰°شمالی ۶۹٫۴۰۰°شرقی / 37.500; 69.400
Википедия contributors, "Пархар," Википедия, свободная энциклопедия, ttp://ru.wikipedia.org/?oldid=7341309 (accessed мая 13, 2008).
fallingrain
ختلان
فَرخار (به فارسی تاجیکی: Фархор) یکی از شهرهای تاجیکستان است.
این شهر در استان ختلان واقع شده و جمعیت آن در سال ۱۹۷۳ برابر با ۱۱۴۰۰ نفر بوده است.شهر فرخار در نزدیکی مرز افغانستان قرار دارد.

پیشنهاد کاربران

بتخانه
بتکده


کلمات دیگر: