( مصدر ) ۱ - سنگینی کردن . ۲ - تولید ناراحتی کردن : و علامت خلط بلغمی آنست که ملازه دراز شود ... و سوزش و گرمی نکند لکن گرانی می کند . ۳ - سر سنگینی تکلف : هر آنکه که دینار بردی بکار گرانی مکن هیچ بر شهریار ... ۴ - تکبر خودپسندی : پیر بدو گفت : جوانی مکن در گذر از کارو گرانی مکن . ( نظامی ) ۵ - گرانجانی سخت جانی : تونه و من در جهان زندگان راستی باید گرانی میکنم . ( سند بادنامه )
گرانی کردن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(گِ. کَ دَ ) (مص ل . ) سبب ملال بودن .
لغت نامه دهخدا
گرانی کردن. [ گ ِک َ دَ ] ( مص مرکب ) سنگینی کردن. تثاقل. ( زوزنی ). تثقیل. ( تاج المصادر بیهقی ) : و علامت خلط بلغمی آن است که ملازه دراز شود... و سپید و سوزش و گرمی نکند، لکن گرانی کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || سرسنگینی. تکلف. مشقت. اذیت کردن :
هر آنگه که دینار بردی به کار
گرانی مکن هیچ بر شهریار.
چون گرانی کند بکن دندان.
پیر بدو گفت جوانی مکن
درگذر از کار و گرانی مکن.
بطول قطعه گرانی نکردم از پی آن
کز این متاع در این عرضگاه ارزان است.
راستی باید گرانی میکنم.
گرانی مکن جای دیگر بمیر.
گر نمی میرد گرانی میکند.
هر آنگه که دینار بردی به کار
گرانی مکن هیچ بر شهریار.
فردوسی.
در دهان دار تا بود خندان چون گرانی کند بکن دندان.
سنائی.
|| خودخواهی. خودپسندی. تکبر : پیر بدو گفت جوانی مکن
درگذر از کار و گرانی مکن.
نظامی.
|| گرانجانی. سخت جانی : بطول قطعه گرانی نکردم از پی آن
کز این متاع در این عرضگاه ارزان است.
انوری ( دیوان ص 351 ).
تو نه و من در جهان زندگان راستی باید گرانی میکنم.
؟ ( از سندبادنامه ص 151 ).
بر او زین سپس گو سر خویش گیرگرانی مکن جای دیگر بمیر.
سعدی ( بوستان ).
هرکه بی او زندگانی میکندگر نمی میرد گرانی میکند.
سعدی ( طیبات ).
کلمات دیگر: